نتایج جستجو برای عبارت :

شدی قلبو تنو روحم

ای عشقمن از تو هیچ سود ندیدم در زندگی ام حتی آن عشق هایی که دردشان هم شیرین است. که تو چون تیغ روحم را خراش دادی بریدی عمیق بریدیروحم از حال رفته دیگر خون احساسی در رگش جاری نیست. چشمهای روحم دنیا را تار میبیندروحم ضعف کرده از درد جای سنگ هایی که روزگار به سمتش پرتاب کرد. جای کبودی ها را میبینی؟روح آزده ی بیچاره ام حتی خواب ندارد بس که درد میکشد بس که رنج ها را لقمه به لقمه از گلو فرو میدهدروحم چند سالی است که دیگر روی آرامش به خود ندیدهروح بیچار
برای سومین بار فیلم شام آخر رو دیدم "من عاشق شدم عشق زمینی عشق آدمیزاد به آدمیزاد"پدره پسره به خانومه گف ۲۶ سال اونجوری زندگی کردی حالا ۱۰ سال عاشقانه زندگی کن "عشق" واژه ی گمشده ی این روزگار ما روزگاری که روز و شب هاش فقط زل میزنیم به یه صفحه ی بی روح روزشو شب میکنیم شبشو صبح ده سال پیشکش من به همون پنج سالشم قانعم که روحم مملو از عشق بشهشبیه تصور های نوجوونیمآغوش های ممتد بوسه های طولانی عشق بازی های تموم نشدنی طوری که روحم به آرامش ب
برای شادی روحم… کمی غــزل، لطفاً
 
دلم پر از غم و درد است… راهِ حل لطفاً
 
همیشه کام مـــــرا تلخ می کند دنیـا…
 
به قدرِ تلخیِ دنیــــای تان… عسل لطفاً
 
مرا به حالِ خودم ول کنیـــــد آدم هـا…
 
فقـــــط برای دمی… گریـــــه لااقـل ،لطفاً
 
کسی میان شما عشق را نمــــی فهمد…
 
ادا…دروغ… بس است این همــه دغل لطفاً
 
کجاست کوه کنـــــی تا نشان دهد اصلاً…
 
به حرف نیست که عاشق شدن&hellip
یهو متوجه شدم که خیلی خودمو دارم با درس اذیت می کنم. همین باعث شد تصمیم بگیرم کوییز امروزمو نخونم، به جاش یکم بخوابم و دیروز وسط تکلیفام، یهو لپتاپو خاموش کنم و برم سراغ ویولنم، و جفت کتابای در حال خوندنمو هم بخونم جالا اروم ترم . حاالا که مطمئنم روحم برام از هر چیزی مهم تره حتی بعد یک روز دیدم پوستمم صاف تر شده!:)
 بذار بگم حرفامو یکم آروم بشم دیگه دارم از چشمات خجالت میکشم
نگو برو میدونی که من بی طاقتم اگه میام و میرم شده این عادتم
(من دوست دارم و میدونی قلبم جای توه واسه همیشه
اونقدر تو مهربونی روحم واست پر میکشه)۲
(بده نفس بی جونم بدون تو نمیتونم
تو که خدای احساسی میخوام واسه تو بخونم)۲
یه روزایی میگردم همش دنبال تو کنارمی ندارم خبر از حال تو
به هرکسی دل بستم چه ساده دل شکست
حالا دارم می فهمم به توه میشه دل بست
من دوست دارم و میدونی قلبم جای تو و
آرام نمی شوماینبار داستان نه با چند رنگ و دست در کار انداختن و کلمه ردیف کردن پشت سر همدیگر درست نمیشودپیچیده به پاهایم و از ادامه راه باز می داردمخفقان غریبی در روحم احساس میکنمکه زوایای پنهان وجودم را به من نشان میدهدآن گوشه کنارها که دوست داشتنی نیست.چیزی نیست،مگر لعنتمگر عصبانیتو فریادبر سر هر که و هر چه علتش را نمی دانیم. برای آنان که ما را بی دلیل طرد کردندو آنان که خواستند بی وقفه به ما بگویند که چه باید فکر کنیم و چه نکنیم و چه باشیم
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده استزندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده استهر نگاهی می تواند خلوتم را بشكندكوزه‌ی تنهایی روحم سفالی تر شده استآخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آبماهِ در مرداب این شب ها هلالی تر شده استگفت تا كی صبر باید كرد؟ گفتم چاره چیست؟!دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالی تر شده استزندگی را خواب می دانستم اما بعد از آنتازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده استماهی كم طاقتم! یک روز دیگر صبر كنتنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
 با تو در کنار من و عشق تو به قلب من ، می توانم به هر چیزی دست یابم. شما به من قدرت و قدرت می دهید تا بر هر چیزی غلبه کنم. من تو را با تمام وجود و روحم دوست دارم.
اسم نوشته | سایت سفارش و طراحی عکس نوشته
چه قدر دلم گرفته است امشب چه قدر کم دارمت چه قدر ندارمت چه قدر خالیم چه قدر سردم چه قدر خستم تمام شده ام انگار درد دارم .انگار کسی یک چاقو برداشته و ذره ذره شکنجه ام می کند گمان نکنم این بار جان سالم به در ببرم خیلی زخم عمیق است خیلی خون از دست داده ام خیلی درد دارد می دانی یاد گرفته ام که با درد آرام باشم خو کنم و بسازم یاد گرفته ام که بنشینم و حرفی نزنم یاد گرفته ام که بخندم و اشکم را سرازیر نکنم یاد گرفته ام که صبر کنم از یک جایی به بعد سرم
خدای مهربانم. میخواهم رنگ تو باشم. رنگ مهربانی رنگ بخشش رنگ صبر رنگ عشق رنگ هیچ رنگ و بویی از تو برده ام؟؟؟ من قراره خلیفه الله باشم!!! آیینه تو باشم. خدای مهربانم، به روحم بتاب.تا رنگ تو بگیرد . اگر همرنگ ستاریت تو شود،چه عیب ها که پوشانده نمی شود. اگر رنگ غفاریت تو بگیرد،چه خطاها که بخشیده نمی شود. اگر رنگ ودوودیت تو بگیرد،چه دوستی ها شکل گیرد. اگر رنگ یا هادی،یا قاضی،یا جمیل،یا کریم،یا رحمن دوستت دارم.
بی تفکر میگریم سست و بیحال از عقربه های ساعت تنفرگونه از درازای زمانهایی که سپری نمی شونداز کوتاهی لحظاتی که به آنی میگذرند بیزارم .بیزار خدای من از این ازدحام و شلوغی غم باری که روی دلم سقوط کرده است شده ام بیماربیمار شده ایم بیمار مریضیهای خویش سست و بیحال گیج تر از عقربه های زمان شده ام یک سیاره و به دور خود می چرخم پس از چندین ساعت باز هم در جای اول باز هم سست و بیحال و دلم پر از ازدحام  و روحم آشفته
بی تفکر میگریم سست و بیحال از عقربه های ساعت تنفرگونه از درازای زمانهایی که سپری نمی شونداز کوتاهی لحظاتی که به آنی میگذرند بیزارم .بیزار خدای من از این ازدحام و شلوغی غم باری که روی دلم سقوط کرده است شده ام بیماربیمار شده ایم بیمار مریضیهای خویش سست و بیحال گیج تر از عقربه های زمان شده ام یک سیاره و به دور خود می چرخم پس از چندین ساعت باز هم در جای اول باز هم سست و بیحال و دلم پر از ازدحام  و روحم آشفته
به مرحله ای از زندگی رسیدم که فکر می کنم برای هیچکس مهم نیستم. نمیدونم این فشار از درون کی منو متلاشی می کنم. دلم میخواد تلفن رو دستم بگیرم و شروع کنم با کسی درد و دل کردن بدون اینکه حتی بدونم اون کس کی هست فقط بدونم که می تونم بهش اعتماد کنم. شرایط پیچیده ای دارم. روحم مثل یه شیشه نازک خرد شده و داره ریز ریز روی زمین می افته و هر بار با افتادن هر تکه قلبم به صدا درمیاد. این منم، یه زن 34 ساله که گاهی که گاهی زیادی هم هست آرزوی مرگ داره.
من تو را می پرستم عزیز دلوقتی که لبخند می زنی یا اخم می کنیوقتی که بیدار می شوی و خواب می کنیوقتی به خواب می روی و دنیا خوابیده استمی پرستم تو را از پا تا سر ، از دست تا دستتقدیر من والاترین و بهترین تقدیر که کرده مستمن تو را می پرستم لیلای بی کرانمجنون تو هستم و خواهم بود جاودانحتی اگر جسمم به راه تو گردد فداحتی اگر روحم در پای تو گردد فناتنها تو را می پرستم تا ابد عزیز دل ، لیلا
اسم‌ش را بگذارم متواتراتِ ذهن‌م؟یا به‌تر است اسم‌ش را بگذارم تراوشاتِ این ذهن؟نه نه؛دومی‌اش ادبی نیست! خلاصه خیلی دوستت دارم عزیز دلم.وقتی به تو فکر می‌کنم،یادِ تمام چیزهائی می‌افتم که آرامش را،مثلِ ریشه‌ی یک درخت سبز،در روحم رشد می‌دهد.با تو،می‌شوم همان انسان ایده‌الی که سال‌هاست در جست‌و‌جویش،تمام شهر را گشته‌ام.کتاب‌خانه‌ها‌را،مسجد‌هارا،خیابان‌هارا‌،لای ورق‌های کتاب‌ها را! ای تمامِ‌من!ای دوست! ام‌شب که آن فکر به ذه
بسم الله الرحمن الرحیم. اگرچه در ظاهر قرائت، قرائت است و تفاوتی میان آن نیست، اما کمال بی انصافی است اگر قرائت شما را با دیگران یکی بدانیم. وقتی شما در همه چیز معیار و کمال باشید، پس نمی توان لزوماً مصادیق را مظهر اتم معیار دانست، و بر این اساس،من گمان دارم قرائت هم مانند تفسیر مراتب دارد. و شما اعلی مرتبهء قرائت هستید. بر من قرآنی بخوانید و از خواب بیدارم کنید، یقظه ای بر روحم افکنید تا بر غفلتم مستولی شود.
بیشتر از دو هفته ست که همسر رو زیاد نمیبینم از سر کار که میاد سریعا میره سر ساختمون مواقعی هم که پیش همیم یا سر مسایل مهم زندگی صحبت میکنیم یا اگر هم معاشقه ای باشه نود درصدش بخش جسمیه فکرش تماما درگیر بدهی ها و مخارجومونهگناه داره ولی من. راستش اینه که روحم خسته ست.دلم کمی معاشقه روحی میخواد دلم میخواست مینشستیم و با هم حرف میزدیمنه حرف زدنی که مثل اکثر اوقات به دعوا منجر میشه دلم میخواست یه عالمه موضوع مشترک داشتیم و مینشتیم ساعتها
کمتر شنیدم گفته باشی از من زار هنگام رفتن هم نگفتی حق نگهدار گم گشته راهم در پس یک کوچه تنگ حالا منم بی تو بیابان گرد بی کار شبها که بالینی ندارم زیر سر تا شاید به رویایم شوی گاهی پدیدار از بس که بی خوابی شده شمع شب من می ترسم از هر روشنی هر صبح بیدار از طالع من گر بپرسد پیر دانا گویم نوشته واژگون تقدیرم انگار بی تو اگر عالم شود دارایی من سر می نهم بر یک فضای خالی و تار شبگرد تنها را نیازی بر قفس نیست حالا بکش دور من و جسمم تو دیوار روحم شده مانند
دانلود آهنگ جدید حسین تهی بنام روحدانلود آهنگ جدید ، شنیدنی و بسیار زیبا از حسین تهی بنام روح با لینک مستقیمو کیفیت عالی از پردیس موزیک… من مثه روحم هههمه جا بودم پــَاز بچگی بد شانس بودم مینداختم رو در نعلبچه بودم زورم کم بود[Music] Darkhasti
تابیده بر شب‌های من مهتاب رویتتابیده جانم در خم و پیچان مویتگر در سرم افتد دلم تنگت نباشدپر می‌زند روحم به محض شرح بویتسوی خودم، اما در این خود جز تو کس نیستدر خلوت خود پر زنم آشفته سویتآشفتگی‌های مرا از شانه وا کناز دست رفتم تا بیفتم پای کویتآیینه‌داری می‌کنی تا خویش بینیافتاده در آیینه‌های روبرویتای آرزوهای بزرگ سینه منغم نیست آن آنی که باشم آرزویتبر بالش پرواز شعرم خواب نازتدر برکه قدیسی است با آواز قویت19 آبان 1398 خورشیدی
تابیده بر شب‌های من مهتاب رویتتابیده جانم در خم و پیچان مویتگر در سرم افتد دلم تنگت نباشدپر می‌زند روحم به محض شرح بویتسوی خودم، اما در این خود جز تو کس نیستدر خلوت خود پر زنم آشفته سویتآشفتگی‌های مرا از شانه وا کناز دست رفتم تا بیفتم پای کویتآیینه‌داری می‌کنی تا خویش بینیافتاده در آیینه‌های روبرویتای آرزوهای بزرگ سینه منغم نیست آن آنی که باشم آرزویتبر بالش پرواز شعرم خواب نازتدر برکه قدیسی است با آواز قویت19 آبان 1398 خورشیدی
اگر دختر دارید یا یه روزی دختر دار شديد، توی نوجوونیش مدام بی هیچ منتی و با کلی عشق،روزی چندین بار بهش یادآوری کنید که وجودش براتون مهمه ؛ در هر و موقعیتی که باشه :)) +چند وقته خلق و خوی خوبی ندارم،به راحتی عصبانی میشم،به راحتی از کوره در میرم،به راحتی خودم وبقیه رو میرنجونم. امروز دنبال دلیلش گشتم،نوشته بود یکی از دلایلش شوک عصبی مستمر هست. ذهنم خیلی خسته ست، روحم هم. دیگه کم کم میترسم خودمو با خودم تنها بذارم .
این روزها هرکس مرا میبیند با چشمانی متعجب از لاغر شدن یهوییم تعریف می کندو علتش را جویا می شود می خواهد بداند کدام رژیم یا کدام ورزش را دنبال کرده ام که در مدت یک ماه اینقدر زیاد لاغر شده ام و من برای هیچ کدامشان نگفتم که یک روز از بالای قله ای بلند از باورهایم سقوط کردم و شکستم نگفتم که حتی یک جای سالم در روحم نمانده بود نگفتم که شب ها تن له شده ام را به رخت خواب میبردم و صبح ها نقاب بر چهره زده و لبخند میزدم نگفتم که هر شب از درد معده و فشارهای
عاشقانه ات میمانم لطیف. ظریف. شیرین. مثل رویا. مثل خیال. مثل آرزو. مثل خود تو. حسهایت متفاوت است. خیلی متفاوت. تو لطیف ترین حس دنیایی. روحم راصیقل میدهی. بی انکه، نگاهم کنی. قلبم را نوازش میکنی. بی انکه، لمسم کنی. با من زندگی میکنی. بی انکه، سهمم باشی. چقدر زیباست کنار توبودن. وچقدر شیرین است، داشتنت‌‌.سایت خاص
میترسم یادم بره کی بودم، قبلا چیکار میکردم و خانواده ای داشتم! بخشی از روحم هزاران کیلومتر از من دوره و منی که هیچ عادت به این تماسای تصویری ندارم بیشتر از هرکسی دارم اذیت میشم، کسی که نمیتونست تلفنی رو که کمی هم بیخود و بی جهت طولانی میشه رو تحمل کنه حالا باید عزیزانش رو از پشت دوربین موبایلش ببینه. دارم از همه ی اتفاقات فرار میکنم و موهام دونه دونه سفید میشن، دیگه میترسم عادی زندگی کنم از قضاوت شدن میترسم، از خالی و پوچ موندن میترسم، سایه
سوّمین کتاب ! اواخر سال 85، و اوایل 86 بود؛ یکی از چند سال درخشان! اوّلین بار، جرقّۀ نوشتن یک کتاب داستان -البتّه از نوع متفاوتش- به ذهنم خورد؛ در معیّت یک دوست و استاد عزیز، که "اکسیژن" روحم بود؛ و آموخته‌هایی از "حضرت استادم" . سال 83 و 86 برای گروهی از دانش‌آموزان و دانشجویان، دوره‌های داستان‌نویسی برگزار کرده بودم. که داستان‌هاشون در مجلّات مختلف چاپ میشد و برام میفرستادند. سال 87 تحقیقی روی ژانرِ جدید داستان‌نویسی انجام دادم؛ و موضوعات مت
به نظرم امروز یکی از بهترین خواب های زندگیم را کردم در ساعت ۱۲:۱۰ دقیقه تا بیست دقیقه بعدش ۱۲:۳۰،زمانی که خواستم به پهلو بخوابم و از درد بیدار شدم در حالی که هندزفری در گوشم بود اما انگار کنار دستم بودی .حس ات می کردم با لبخندی که نگاهم می کردی .نمیدانم شاید هم بهتر بود توی آشپزخانه دنبالت می گشتم .احتمالا بعد از اینکه خوابم برده کمی نگاهم کرده ای و بعدش رفته توی آشپزخانه .اما نبودی .نبودی اما حس ات می کردم توی ذهنم ،روحم و زیر غلغلک های پوست تن
چند وقت پیش ارزو میکردم مثل همه خیلی چیزایی که مهم نیست رو فراموش کنم بعد از یه مدت دیدم واقعا داره همه چی یادم میره حتی احساس میکنم بعضی روزا اصلا نبودم ( نظریه خفنی میشها مثلا روحم پرواز کرده باشه و فقط جسمم مونده باشه) ولی از یاداشت هایی که هر شب میذارم فهمیدم واقعا بودم الان باید ارزو کنم دوباره همون قبلی باشم یا به فراموش کردن همه چیز ادامه بدم ؟ ( البته بعضی چیزها که میخوام کلا از مغزم ریستشون کنم پاک نمیشه ) قصد داشتم این پست اخرین پست وب
من از داخل پوسیدم
یه روحم که سرگردونه
نه رفیقی نه همسایه
توخزون شهر گم شدم
تواین سالها فهمیدم
کسی جز خودم همراه نیست
لابه لایه شهر شبهارو
با دلتنگیام .بوته کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
دوستان من تسلیم نشدم و نمی شم باز نشر کنین به دسته همه برسه فقط انتقامم را بگیرین شاید روحم از اون دنیا شاد شد شاید عشقمم رفته T-Tخیلی دوستون دارم ولی فکر ک.وب کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
این روزا واقعا از لحاظ كاری پرمشغله ترین روزهامو سپری میكنم، واقعا دوست دارم كسی كنارم و حامی ام باشه.فشار های روانی كار زیاد شده، از طرفی كسی نیست كه التیام بده، قشنگ دارم حس میكنم روحم انگار داره با سمباده خراشیده میشه. امیدوارم راهی كه انتخاب كردم درست باشه.جلسه امروز برای جواب دادن به یه عده بی دانش دیگه پتك اخر بود.#صدوق#فیل_مركز#مركز_پیام_لعنتی
مرگ در پشتِ كدامین سایه می زاید مرا؟
بودنی دیگر ، نقاب دیگری باید مرا
بس که پازل های روحم تکّه تکّه جفت شد
باورم شد سایه ی ابلیس می پاید مرا
زندگی وفق مر.سایا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
خلاصه رمان: ترسناک: تا حالا به جن فکر کردی؟ شده تنهایی بری قبرستون و حس کنی یکی داره بهت نزدیک می شه؟ شده توی یه روستای متروکه پا بزاری؟ جایی که صبح یه بهشته اما شب از جهنم هم جهنم تره!
یه کمی فکر کن.
اگه اجنه بتونن پا توی دنیا ما ادما بزارن چی می شه؟ شاید همین الان یکی کنارته! داره با لبخند بهت نگاه می کنه! داره فکر می کنه چطور قلبو از سینه ات بیرون بکشه. دنیای ما آدما قانون داره .
اما تا حالا به قانون دنیای اجنه فکر کردی؟
www.98ia.irانجمن نودهشتی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

مو موفق میشوم Gamer کفسابی نفیس-09125096227 یقظه شهید-بانک موضوع بندی آثارشهدا کیوکوشین کاراته جایزان پخش زنده و انلاین بازی فوتبال آپشن خودرو Lingers