شب یلدا،تفال زدم به حضرت حافظ و چنین اومد:نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانيگذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانيتو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهتبه مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانيبگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا راز لعل روح فزایش ببخش آن که تو دانيمن این حروف نوشتم چنان که غیر ندانستتو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانيخیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب استاسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانيامید در کمر زرکشت چگونه ببندمدقیقهایست نگا
???? Muse – Feeling Good ????Birds flying high, you know how I feelپرندگان درارتفاع پرواز میکنند، میداني که چه حسی دارمSun in the sky, you know how I feelخورشید در آسمان، میداني که چه حسی دارمReeds drifting on by, you know how I feelنیها تکان تکان میخورند، میداني که چه حسی دارمIt's a new dawn, it's a new day, it's a new life for meطلوع تازهای است، روز تازهای است، زندگی تازهای است برای منAnd I'm feeling goodو حس خوبی دارم Fish in the sea, you know how I feelماهیها در دریا، میداني که چه حسی دارمRiver running free, you know how I feelرودخانه در جری
???? Muse – Feeling Good ????Birds flying high, you know how I feelپرندگان درارتفاع پرواز میکنند، میداني که چه حسی دارمSun in the sky, you know how I feelخورشید در آسمان، میداني که چه حسی دارمReeds drifting on by, you know how I feelنیها تکان تکان میخورند، میداني که چه حسی دارمIt's a new dawn, it's a new day, it's a new life for meطلوع تازهای است، روز تازهای است، زندگی تازهای است برای منAnd I'm feeling goodو حس خوبی دارم Fish in the sea, you know how I feelماهیها در دریا، میداني که چه حسی دارمRiver running free, you know how I feelرودخانه در جری
پدر آن شب اگر خوش خلوتی پیدا نمی کردی تو ای مادر اگر شوخ چشمی ها نمی کردی تو هم ای آتش شهوت شرر بر پا نمی کردی کنون من هم به دنیا بی نشان بودم پدر آن شب جنایت کرده ای شاید نمی داني به دنیایم هدایت کرده ای شاید نمی داني از این بابت خیانت کرده ای شاید نمی داني من زاده ی شهوت شبی چركینم در مذهب عشق ، كافری بی دینم آثار شب زفاف كامی است پلید خونی كه فسرده در دل خونینم من اشك سكوت مرده در فریادم دادی سر و پاشكسته ، در بی دادم اینها همه هیچ .
خزان جاوداني مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد تو یکی بپرس از این غم که به من چه کار دارد نه بلای جان عاشق شب هجرتست تنها که وصال هم بلای شب انتظار دارد تو که از می جوانی همه سرخوشی چه داني که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن که هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد دل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرین چه ترانه های محزون که به یادگار دارد غم روزگار گو رو پی کار خ
مه من هنوز عشقت دل من فکار داردتو یکی بپرس از این غم که به من چه کار داردنه بلای جان عاشق شب هجرتست تنهاکه وصال هم بلای شب انتظار داردتو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانيکه شراب ناامیدی چقدر خمار داردنه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار منکه کمند زلف شیرین هوس شکار داردمژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کنکه هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارددل چون شکسته سازم ز گذشته های شیرینچه ترانه های ه محزون که به یادگار داردغم روزگار گو رو پی کار خود که ما راغم یار ب
معلم گفت: بنویس "سیاه" و پسرك ننوشت !
معلم گفت: هر چه می داني بنویس !و پسرك گچ را در دست فشرد .معلم عصبانی بود و گفت : املای آن را نمی داني؟
سیاه آسان بود و پسرك چشمانش را به سطل قرمز رنگ كلاس دوخته بود .معلم سر او داد كشید و پسرك نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت ! و باز جوابی نداد. معلم به تخته كوبید و پسرك نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند و سكوت كرد .معلم بار دیگر فریاد زد: بنویس گفتم هر چه می داني بنویس.!و پس
معلم گفت: هر چه می داني بنویس !و پسرك گچ را در دست فشرد .معلم عصبانی بود و گفت : املای آن را نمی داني؟
سیاه آسان بود و پسرك چشمانش را به سطل قرمز رنگ كلاس دوخته بود .معلم سر او داد كشید و پسرك نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت ! و باز جوابی نداد. معلم به تخته كوبید و پسرك نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند و سكوت كرد .معلم بار دیگر فریاد زد: بنویس گفتم هر چه می داني بنویس.!و پس
سه اصل مهم در زندگی :هیچ وقت با کسی بیشتر از جنبه اش رفاقت نکن، درد دل نکن، شوخی نکن؛"حرمت ها شکسته می شود"هیچ وقت به کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نکن، محبت نکن، لطف نکن؛"تبدیل به وظیفه می شود"هیچ وقت از کسی بیشتر از جنبه اش خوبی نخواه، کمک نگیر، انتظار نداشته باش"تبدیل به منت می شود"
به داني انلاین بپیوندیدداني انلاین
به داني انلاین بپیوندیدداني انلاین
می داني یک چیز هایی تویِ زندگیِ آدم آمدنِشان یهویی است . یک چیزهایی هست که فقط یک بار تویِ زندگیِ آدم سرَک می کشند و محکم پشتِ در می ایستند و اصرار دارند که بیایند تو، حالا اگر حواست جمع باشد و خوب یاد گرفته باشی قدرشان را می داني و محکم بغلِشان می کنی و می بریشان تویِِ جعبه ی دوست داشتنی هات قایمشان می کنی و برایشان می میری و باهاشان می خندی و ذوق می کنی و پر می شوی از زندگی و طعمِ خوشمزه ی بودنشان را تا ابد می میری .
داني که چرا چوغنچه روح افزایی!؟ محبوب شبی لطیف وبی همتایی درباغ نمونه ای بسی خوشبویی چون گل به گلستان جهان آرایـــی می ریزد اگر شکر ز گفتارۀ تو زآن است که شیرین سخن وشیدایی شیدایی اگر هم صفت مجنونی مجنونی اگر از طرب لیلایی لب وانکن ازسخن که تا این کردی یک روزه به تاراجی وبریغمایی آنگه که ستارگان به شب رخشانند دربین همه چو ماه نوپیدایی چون خوشۀ پروین به فضا ریخته دُرّ چون زهره وبهرام فلک پیمایی اینهاهمه راخدا ازآن داده به تو تابردل معشوق طرب
معلم گفت: بنویس "سیاه" و پسرك ننوشت !
معلم گفت: هر چه می داني بنویس !و پسرك گچ را در دست فشرد .معلم عصبانی بود و گفت : املای آن را نمی داني؟
سیاه آسان بود و پسرك چشمانش را به سطل قرمز رنگ كلاس دوخته بود .معلم سر او داد كشید و پسرك نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت ! و باز جوابی نداد. معلم به تخته كوبید و پسرك نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند و سكوت كرد .معلم بار دیگر فریاد زد: بنویس گفتم هر چه می داني بنویس.!و پس
معلم گفت: هر چه می داني بنویس !و پسرك گچ را در دست فشرد .معلم عصبانی بود و گفت : املای آن را نمی داني؟
سیاه آسان بود و پسرك چشمانش را به سطل قرمز رنگ كلاس دوخته بود .معلم سر او داد كشید و پسرك نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت ! و باز جوابی نداد. معلم به تخته كوبید و پسرك نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند و سكوت كرد .معلم بار دیگر فریاد زد: بنویس گفتم هر چه می داني بنویس.!و پس
۱. مهارت خودآگاهی۲. مهارت همدلی۳. مهارت روابط بین فردی۴. مهارت ارتباط موثر۵. مهارت مقابله با استرس۶. مهارت مدیریت هیجان۷. مهارت حل مسئله۸. مهارتت تصمیم گیری۹. مهارت تفکر خلاق۱۰. مهارت تفکر نقادانه
به داني آنلاین بپیوندید @danyonline
ادامه رادرکانال بخوانیدداني انلاین
به داني آنلاین بپیوندید @danyonline
ادامه رادرکانال بخوانیدداني انلاین
داني که چنگ و عود چه تقریر می کنند، پنهان خورید باده که تعزیر می کنند، ناموس ِ عشق و رونق ِ عشاق می برند، عیب ِ جوان و سرزنش ِ پیر می کنند، جز قلب ِ تیره هیچ.دلبر دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
دانلود نسخه کامل در www.MNDL.ir
«داني براسکو»، یک فیلم جنایی درام آمریکایی با بازی «جانی دپ» و محصول سال ۱۹۹۷ است که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده استدین دین کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
«داني براسکو»، یک فیلم جنایی درام آمریکایی با بازی «جانی دپ» و محصول سال ۱۹۹۷ است که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده استدین دین کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
می داني .دگر سال هاست نبودت را باور کردم و .تسلیم سرنوشت ی شده ام که خودم خواستم .و بخاطرش هیچ بنده ای را گنه کار نمی دانم .می داني .ان سال ها گمان این روزهای بی تو را نمی کردم .نمی گویم بازنده ام .اما با تو هم برنده نخواهم بود .اصلا زندگی برد و باخت ندارد .ولی همیشه یک ای کاش در زندگی دل ات را بد می رنجاند .و نام تو درست پس از همین ای کاش می نشیند .می داني .ان روز ها تو بهترین بُعد تصورات و ارزوهایم بودی .انچنان مبهوت کننده و سکر اور بودی
فردی همسایه ای کافر داشت هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد!که خدایا ، جان این همسایه کافر من را بگیر ، مرگش را نزدیک کن (طوری که مرد کافر می شنید)زمان گذشت و او بیمار شد . دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد!هرروز بر سر نماز می گفت خدایا ممنونم ک بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس!روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد ، دید
داني که را سزد صفت پاکی:آنکو وجود پاک نیالایددر تنگنای پست تن مسکینجان بلند خویش نفرسایدند خود پرستی و خودکامیبا این دو فرقه راه نپیمایدتا خلق ازو رسند بسایشهرگز بعمر خویش نیاسایدآنروز کآسمانش برافرازداز توسن غرور بزیر آیدتا دیگران گرسنه و مسکینندبر مال و جاه خویش نیفزایددر محضری که مفتی و حاکم شدزر بیند و خلاف نفرمایدتا بر جامه نپوشانداز بهر خویش بام نیفرایدتا کودکی یتیم همی بینداندام طفل خویش نیارایدمردم بدین صفات اگر یابیگ
داني که چیست دولت دیدار یار دیدن، در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن، از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن، از دوستان جانی مشکل توان بریدن، خواهم شدن به بستان چون غنچ.آرنیکا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
قوانین در هستی جریان دارد و قوانین الهی در این دوره و زمان کانال خود را گسترش داده و در حال انشعاب عظیم است، جرقه ها تبدیل نور می شوند و نور ها شعاع می گیرند تا نور های عظیم بر تاریکی ها چیره شوند و حیات را نورانی کنند.
✔️محققان آمریکایی دریافته اند مولکولی به نام 'کامبینول' مانع گسترش پروتئینی سمی به نام 'تائو' در مغز می شود. این پروتئین نقش مهمی در ابتلا به آلزایمر دارد از این رو کنترل آن می تواند گامی بزرگ در پیشگیری از آلزایمر باشد.داني انلاین
میداني دل من از چه به درد میآید؟
دل من از خیابان هایی میرنجد که، زمینش ، فرشِ خانه و آسمانش، سقفِ خانه ی کودکیست؛
دل من از فال های حافظی به درد میآید که در دستان پینه بسته ی دخترک زندگی میکند، و ما در دستان آن دخترک به دنبال فردای خود میدویم ، درحالی که او برای امروز خود، فال ی میکنه، و نفسی میخواهد برای فردای خود
دل من از دستانی میرنجد که انتظار چراغهای قرمز خیابان های شهر را میکشد، تا بر روی شیشه های ماشینی ب
دل من از خیابان هایی میرنجد که، زمینش ، فرشِ خانه و آسمانش، سقفِ خانه ی کودکیست؛
دل من از فال های حافظی به درد میآید که در دستان پینه بسته ی دخترک زندگی میکند، و ما در دستان آن دخترک به دنبال فردای خود میدویم ، درحالی که او برای امروز خود، فال ی میکنه، و نفسی میخواهد برای فردای خود
دل من از دستانی میرنجد که انتظار چراغهای قرمز خیابان های شهر را میکشد، تا بر روی شیشه های ماشینی ب
آیا گفتم که دوستت دارم؟ آیا گفتم که من خوشبخت هستم، زیرا که تو آمده ای.و حضورت مایه خوشبختی استچون حضور شعرچون حضور قایق ها و خاطرات دور.هزارمین بار می گویم که تو را من دوست دارم.چگونه می خواهی چیزی را تفسیر کنم که به تفسیر در نمی آید؟چگونه می خواهی مساحت اندوهم را اندازه گیری کنم؟حال آن که اندوه من. چون کودک. هر روز زیباتر و بزرگ تر می شودبگذار به همه زبان هایی که می داني و نمی داني بگویمکه تو را دوست دارم تو را دوست دارمچگونه می خواهی ث
نمی دانم اعتقاد است یا چی اما انگار یک جاهایی سرنوشت بهم مهربانی می کند. چیزهایی را سر راهم می گذارد که مناسب ترینند برای آن موقعیت ، برای آن تلخی که تجربه می کنم. مثل کتابی که شخصیت هایش حس تنهایی ام را کم تر می کنند. کتابی که چند هفته پیش در حالی که اصلا در آن حس نبود مش. می داني حتی اگر تصادف هایی باشد که من به آن ها مفهوم داده ام دوست دارم که اینطوری حسش کنم. دوست دارم حس کنم زندگی گاهی هم هوایم را دارد.
قانون کائنات : *هیچچیز در طبیعت برای خود زندگی نمیکند* *«رودخانهها»* آب خود را مصرف نمیکنند *«درختان»* میوهی خود را نمیخورند *«خورشید»* گرمای خود را استفاده نمیکند *«گل»* عطرش را برای خود گسترش نمیدهد *«زندگی»* یعنی در خدمت دیگران *« قانون طبیعت است . . . »* پس : اگر دیدی کسی گرهای دارد و تو راهش را میداني سکوت نکن ! اگر دستت به جایی میرسد دریـغ نـکـن ! معجزهی زندگی دیگران باش ! *« این قانون کائنات است .
چیستان با جواب ۱) آن چیست چیستان است که جان دارد و نفس نمی کشد؟ جواب : فنجان
چیستان با جواب ۲)کدام رازداری است که تا سرش را نبریم رازش را نمی گوید؟ جواب: نامه
چیستان با جواب ۳)آن چیست که پر دارد و پرواز نمی کند؟ جواب: پرگار
چیستان با جواب ۴)برگ سبز چمنی، ورق ورق تو می شکنی؟جواب: کاهو
چیستان با جواب ۵)این چیه که مورچه داره ، اما مار نداره ؟ جواب: نقطه
چیستان با جواب ۶) آن چیست که روز را کنار پنجره می گذراند، و هنگام غذا کنار میز است و شب
چیستان با جواب ۲)کدام رازداری است که تا سرش را نبریم رازش را نمی گوید؟ جواب: نامه
چیستان با جواب ۳)آن چیست که پر دارد و پرواز نمی کند؟ جواب: پرگار
چیستان با جواب ۴)برگ سبز چمنی، ورق ورق تو می شکنی؟جواب: کاهو
چیستان با جواب ۵)این چیه که مورچه داره ، اما مار نداره ؟ جواب: نقطه
چیستان با جواب ۶) آن چیست که روز را کنار پنجره می گذراند، و هنگام غذا کنار میز است و شب
مثلا ببوسمت بعد بنویسم امروز جانم به لب رسید. چند خط بغض کنم و چند خط سیگار دود کنم چه فایده دارد وقتی ماهی از قلاب پریده است شاید پیش خودت بگویی " هه همیشه در دریا ماهی هست" اما ماهی بی طعمه و طمع نمی آید. وقتی هم بیاید دیگر نباید برود. می داني حکایت تو و من حکایت گل رویده شده خوش رنگ و پر ادا و عشوه رویده بر سیاره شماره چند محل زندگی شازده کوچولوی معروف است. شاید روزی بفهمم گل های مثل تو خیلی خیلی زیاد است.
پروانه ی شمع ولایت فاطمه غنچه ی بشکفته از باغ نبوت فاطمه است اولین پروانه ی شمع ولایت فاطمه است آن که در یلدای ظلم و در شقاوتهای جهل گشته همپیمان به خورشید هدایت فاطمه است اولین گل را که پژمرده است در احیای دین هیچ داني منشأ نور امامت فاطمه است آن که میداند چرا بستند بازوی علی دختر پیغمبر و اُمِّ امامت فاطمه است جرم او تفسیر قرآن، آیه ی اکمال دین آن که او نوشانده شد شهد شهادت فاطمه است پهلوی بشکسته دارد در دفاع از وصی از ولایت تا به ج
موشی بنام فلفلی در دشت برای خودش لانه ای درست كرد و خیالش راحت بود كه زمستان را بخوبی سپری می كند . یك روز گاوی برای علف خوردن به دشت آمد وروی لانه آقا موشه نشست و مشغول استراحت شد . موش آمد و از آقای گاو خواهش كرد كه از روی لانه اش بلند شود تا خراب نشود . ولی گاو هیچ توجهی به موش نكرد و گفت : ” تو نیم وجبی به من دستور می دهی كه از اینجا بلند شوم . می داني من كی هستم ، می داني من چقدر قوی و پر زورم ، حالا برو پی كارت و بگذار استراحت كنم . “ موش دوب
بیا یکبار هم که شده کنار هم بنشینیم و صادقانه حرف بزنیم.چه چیز تو را از من می رهاند.زیرکی تو را تحسین می کنم که فرار می کنی.می داني دوستت دارم و فرار می کنی.شاید می خواهی عشق را دور بزنی.من همینم که هستم.اینقدر عشق را سخت نکن.
این بخشی از نوشته ی علی سینا آذری است و برای خواندن نوشته ی کامل به این لینک مراجعه کنید. https://kokermag.com/close-encounters-04/ نامه به سالی که رفت سلام پرسش سادهای کردی: «چیست آن دو سه چیزی که از سینمای ایران دوست دارم؟» و خوب میداني که چقدر پاسخها میتوانند اسیر «زمان» باشند. کمی پیش از نوشتن، در این فکر بودم که چه لذتی دارد «از فردای نیامده نترسیدن» ۱ ! از «مقاومت» گفتن در برابر هر آنچه قدرت میخوانیمش.
یک وقت هایی در شرایطی قرار می گیری که استرس زیادی دارد و آن را موقعیت سختی می داني در آن لحظه است که لکنتت به اوج خودش می رسد ، تپش قلب حسابی بالا گرفته ، دهان قفل شده و حرکات ثانویه یکی بعد از دیگری خود را نشان می دهد و در مغزت آشوبی می شود .در این لحظه مغزت نمی تواند به چیز دیگری فکر کند و فقط تو می مانی و سختی آن لحظه و عذابی که می کشی ، این ماجرا تمام می شود امّا فکر و ذکرش و عذابی که می کشی تمامی ندارد بخصوص در لحظات ابتداییِ بعد از آن ماجرا اگ
در تمام این جاده های روزگار همیشه رهگذرانی هستند تا نگذارند آنی باشی که می خواهی دنیا را قدم زدم تا ببینم یا بهتر بگویم با بی نگاهی لمس کنم آنچه فهمیده ام را آدمها شکستند تا خودشان پیروز باشند آدمها عشق ورزیدن را خوب بلد بودند اما از فریب این عشق ورزیدن بیشتر لذت می بردند نمی دانم فریب آدمی که کاری به کار هیچ رهگذری ندارد چه لذتی دارد ؟ مهربانی را از همان کودکی ها آموختم و این یک لطف الهی بودخدا به من طوری مهربانی و عشق ورزیدن را آمو
به دنبال چهای ای بیسبب بیدل؟هیولایی ز اول تا ابد، دانيکه هو گفتی و ها پنداشتند ایناناز این بیانتها معنی به صورت ترجمان کردنز عمق کوه پر آتش به آب و چشمه جان کندنفسوسا از تواز گفتاراز رفتاراز مخهای لامختاراز حِرمان هر پنداراز تیرگیهای شب بیمار و بی شمع و مه و استارچه جای آنکه موش کور را خورشید بنماییش؟یا جغدی که با باغ ارم خرسند و خوش یابیش؟مگر با ملحفه در شام بر بام کویر اینان، به جای حل مشکل پاک کم کردند سائل را؟بریدند از قفا کشتی
به دنبال چهای ای بیسبب بیدل؟هیولایی ز اول تا ابد، دانيکه هو گفتی و ها پنداشتند ایناناز این بیانتها معنی به صورت ترجمان کردنز عمق کوه پر آتش به آب و چشمه جان کندنفسوسا از تواز گفتاراز رفتاراز مخهای لامختاراز حِرمان هر پنداراز تیرگیهای شب بیمار و بی شمع و مه و استارچه جای آنکه موش کور را خورشید بنماییش؟یا جغدی که با باغ ارم خرسند و خوش یابیش؟مگر با ملحفه در شام بر بام کویر اینان، به جای حل مشکل پاک کم کردند سائل را؟بریدند از قفا کشتی
درباره این سایت