نتایج جستجو برای عبارت :

تورودیدم خدا خندید

,    متن آهنگ شاهرخ حظ کردم,    دانلود آهنگ حظ کردم شاهرخ 320,    آهنگ بی کلام حظ کردم شاهرخ,    متن تمام ترانه های شاهرخ,    تورو دیدم خدا خنديد شاهرخ,    دانلود اهنگ تورو دیدم خدا خنديد با کیفیت 320,    دانلود اهنگ سیاوش قمیشی تو رو دیدم خدا خنديد,    دانلود موزیک ویدیو تورو دیدم خدا خنديد,    شاهرخ اهنگ جدیدش05-music
متن آهنگ خسته (تایرد) امیر عظیمی
خواستم داد شوم. گرچه لبم دوخته استخـودم و جـدّم و جــدّ پـــدرم سوختـــه استخواستم جیغ شوم، گریه ی بی شرط شومخواستـــم از همــه ی مرحلـه ها پرت شومکسی از گوشی مشغول، به من می خنديدآخـــر مرحله شد، غــــول به من می خنديد!دل به تغییر، به تحقیر، به زندان دادم98music04
یه روز یه دخترِ نازو خشکلی جلو اینه تا سرشو دیدبه خودش خنديدمثل یه بچه دیوشاخ دراورره بود تاکه شاخو دیدبه خودش خنديدقیچی و برداشت رو سرش کشیداون شاخ درازو از رو موهاش چید بهشون گفتشدیگه شاخ نشین  مثل دیوِ زشت دیگه بد نشین مامانش اومد تا که اونو دیدقیچیو گرفت به موهاش خنديدبهش شونه دادگفت اگه که زشتنیا که بد شدندوباره موهاتبا شونه‌ی خوبت نازشون کن یکمتا اروم شن اونارو صورت زیبات
 
888888888888888888
وقتی که تو  میخندی خور
میشود بود و فقط هم زنده بود . یا فقط چون زنده ها ، سر زنده بود . میشود با زنده ها ، بازنده بود در زندگی ، بازنده بود . میشود با خنده ها هم گریه کرد . با لبی خندان ولی باز گریه کرد . میشود خنديد و اشک و گریه کرد . میتوان خنديد ، ولیکن گریه کرد . میشود چون کوه بلند بود و ستبر . چون دماوند و سهند بود و ستبر . گر نباشیم در غم و شادی ، ستبر . وقت حسرت کِیْ توانی بود ستبر .
خیلی وقته که میخوام بنویسم اما دستم به نوشتن نمیره، پس چیزی را که دیدم تعریف میکنم:آسنا خانم تا میاد محل کارم، میگه عمو مصفا بیا بریم به بققوها غذا بدیم. هر دفعه که دون می‌پاشیدم براشون آسنا خانم حسابی می‌خنديد و می‌گفت عمو ببین بققوهه داره میخنده. گاهی هم با دست کوچکش صورتمو رو به کفترها می‌کرد و می‌گفت ببین!چند وقت پیش آفتاب دلچسبی بود، قالیچه‌ام را انداختم جلوی در کارگاه و نشستم تو حیاط. بعدش کمی دون پاشیدم نزدیک خودم تا کفترهای آسنا خ
به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد ، اگه نبودیم ازمون یاد کرداونی که اگه بودیم دعامون کرد ، اگه نبودیم آرزومون کرداونی که وقتی بودیم خنديد ، اونی که وقتی نبودیم نالیدسلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خنديد
ariamtwo|سایت علم و موزیك
متن زیر از کتاب زبان بدن ، نوشته جو‌ناوارو است: وقتی پزشكان به نورمن كازینز گفتند كه به بیماری " آنكیلو اسپوندیلیتیس " مبتلاست اضافه كردند كه هیچ كمكی نمی توانند به او بكنند و باید آماده باشد كه بعد از دوره ای درد جانكاه از دنیا برود. كازینز اتاقی در یک هتل گرفت و هر فیلم خنده داری را كه می توانست پیدا كند كرایه كرد. او بارها و بارها نشست و این فیلم ها را تماشا كرد و از ته دل خنديد. پس از شش ماه خنده درمانی ای كه خودش برای خودش تجویز كرد پزشكان در
مامانو صدا کردم و بهش گفتم خبرای خوب دارم. گفت: «به‌‍ به. به سلامتی. چه خبره؟» گفتم:«هیچی. دارم تکامل پیدا می‌کنم.» خنديد. گفت:«منظورت اینه که داری عاقل می‌شی؟» گفتم:«نه. من الان یه صفحه‌ی سفیدم مامان! خالی از انتظار. تعلق. دلبستگی. امسال منتظر نموندم کسی بفهمه وجود دارم. نشستم تو کنج عزلتم قهوه‌م رو سرکشیدم و تنهایی‌مو با معشوقم جشن گرفتم. قشنگه وقتی سالت نو می‌شه دلتنگ نباشی مامان. من دیگه خودمو بلدم. واسه همینم دیگه وقتایی که تنهام عاجز ن
ای دل غافل چیکار کردی تو با دل نشون به اون نشونی خوب نشونی میکشونی دلو هر جا بخوایتو دلربایی کاش یه جوری میشد که بتونی با دلم راه بیایاگه من حرف حرف خودمه از ترسه که همه دنباتن این رابطم چشم نخورهتوی این شهر شلوغ آدم بد خیلی پره .ای دل غافل چیکار کردی تو با دل که دیگه عقلمو کامل دادم از دستای دل غافل بکش منت عشقو بفهمون به دلش تو یه چیزیت هستیکی یدونم تویی چراغ خونم تویی غیر از خودتو ولش کنطرف حسابت منم مست و خرابت منم هرکیو اومد دکش کن آی دکش ک
اگه دلت گرفته اگه که ناامیدی اگه تو اوج سختی بازم ادامه میدی
اگه دلشوره داری نمیخوابی اینقد که بیقراری
نباید ناامید باشی چون تو خدا را داری
تو برو زیر بارون نگاه به این و اون نکن و دستتو بگیر رو به روی آسمون بخند چشاتو ببند
برو پیش مادرت فکر کن این بار آخر بگو که دوستش داری همیشه تا اخرش خنديد توام بخند
کمک کن به کسی که محتاج به نون شب 
حاضره بده واسه بچش حتی جونشم زیر نور شمع تک آغوش هم اگه خنديدن توام بخند
تو برو زیر بارون نگاه به این و ا
فایلی که اینک در هایپر فایل قرار دادیم ، فایلی است که  دانلود تحقیق زندگی نامه وودی آلن      می باشد امیدواریم این مجموعه سوالات  برای شما مفید واقع شود
 
 در قالب word و در 52 صفحه، قابل ویرایش.بخشی از متن تحقیق:دریافتن این كه یك شوخی خنده دار است یا نیست كار ساده ایست. یا به آن می خنديد یا نمی خنديد. این یك واكنشی آنی ست. شوخی ها می توانند چیزهای زیادی را دوباره آدم هایی كه آن ها را تعریف می كنند و همین طور آدم هایی كه به آن ه
پسره نمیتونست در جعبه‌ی رنگو باز کنه. من قبلنش دو سه تاشو باز کرده‌بودم، باید یه چیز آهنی مینداختی زیر درش. به من گفت ببین نمیشه این درش فرق داره با اونا. گرفتم ازش بازش کردم. خنديد گفت ای بابا به مردونگیم توهین شد که. گفتم نه بابا چه ربطی داره. قلق داشت.
گلی، خنديد در باغی سحرگاهکه کس را نیست چون من عمر کوتاهندادند ایمنی از دستبردمشکفتم روز و وقت شب فسردمندیدندم به جز برگ و گیا، روینکردندم به جز صبح و صبا، بویدر آغوش چمن، یکدم نشستمزمان دلربائی، دیده بستمز چهرم برد گرما، رونق و تابنکرده جلوه، رنگم شد چو مهتابنه صحبت داشتم با آشنائینه بلبل در وثاقم زد صلائیاگر دارای سود و مای بودمعروس عشق را پیرایه بودماگر بر چهره‌ام تابی فزودندبدین تردستی از دستم ربودندز من، فردا دگر نام و نشان نیستحساب
گلی، خنديد در باغی سحرگاهکه کس را نیست چون من عمر کوتاهندادند ایمنی از دستبردمشکفتم روز و وقت شب فسردمندیدندم به جز برگ و گیا، روینکردندم به جز صبح و صبا، بویدر آغوش چمن، یکدم نشستمزمان دلربائی، دیده بستمز چهرم برد گرما، رونق و تابنکرده جلوه، رنگم شد چو مهتابنه صحبت داشتم با آشنائینه بلبل در وثاقم زد صلائیاگر دارای سود و مای بودمعروس عشق را پیرایه بودماگر بر چهره‌ام تابی فزودندبدین تردستی از دستم ربودندز من، فردا دگر نام و نشان نیستحساب
داستان پیر زن و رئیس بانک
پیرزنی هر هفته مبلغ شش هزار دلار به حساب خودش واریز میکرد.بعد از گذشتن چند سال توی ذهن رئیس بانک سوال ایجاد شد که منبع درامد این پیرزن از کجاست؟؟!! ریس بانک تصمیم گرفت سوال خودش رو از پیرزن بپرسه . هفته بعد پیرزن وارد بانک شد،رئیس بانک فورا ب سراغ پیرزن اومد و سوال کرد : ببخشید خانم میتونم بپرسم شغل شما چیه؟پیرزن خنديد و گفت:بیکارم.رئیس بانک با تعجب پرسید پس منبع درامد شما چیه؟پیرزن گفت:من سر چیزهای غیر ممکن م
وعدۀ سر خرمن!! عضو كمسیون امنیت مجلس: از نفوذمان در جهان اسلام برای تحریم كره جنوبی استفاده می كنیم!! طرف به ملّانصرالدّین گفت: کی بدهی منو می‌دی؟ گفت :دارم می‌رم بیابون تخم خار پیدا کنم .همون جا می کارم. سال دیگه سر می زنم، پشم گوسفند گیر کنه بهش، پشم رو می م، به قیمت خوب بخرن، بدهی رو میدم. طرف خنديد. ملا گفت: بخند! منم پولم نقد می شد! سهند ایرانمهر @Sahamnewsorg
گاه با یک گل سرخگاه با یک دل تنگگاه با سوسوی امیدی کم رنگزندگی باید کردگاه با غزلی از احساسگاه با خوشه ای از عطر گل یاسزندگی باید کردگاه با ناب ترین شعر زمانگاه با ساده ترین قصه یک انسانزندگی باید کردگاه با  سایه ابری سرگردانگاه با هاله ای از سوز پنهانگاه باید رویید                 از پس آن بارانگاه باید خنديد                 بر غمی بی پایانلحظه هایت بی غم                                 روزگارت آرامسهراب
دختری خرد، بمهمانی رفتدر صف دخترکی چند، خزیدآن یک افکند بر ابروی گرهوین یکی جامه بیکسوی کشیداین یکی، وصلهٔ زانوش نمودوان، به پیراهن تنگش خنديدآن، ز ژولیدگی مویش گفتوین، ز بیرنگی رویش پرسیدگر چه آهسته سخن میگفتندهمه را گوش فرا داد و شنیدگفت خنديد به افتاده، سپهرزان شما نیز بمن میخنديدز که رنجد دل فرسودهٔ منباید از گردش گیتی رنجیدچه شکایت کنم از طعنهٔ خلقبمن از دهر رسید، آنچه رسیدنیستید آگه ازین زخم، از آنکمار ادبار شما را نگزیددرزی مفلس
* مدام این در را می‌بندم و نمی‌دانم چه می‌شود که دوباره لای‌اش را باز می‌کنم و این سوز کشنده دست و پایم را کرخت می‌کند . نمی‌دانم .* خواسته‌ی شخصی‌ام را برای سال جدید میلادی که به علی گفتم کلی خنديد . اگر در خانه‌‌ای دیگر این حرف را می‌زدم نمی‌دانم چه اتفاقی می‌توانست بیافتد برایم .* این مرد حقش زن مشنگی مثل من نبود . * ساعت پنج صبح می‌نشینم و برایش از میل انسان به خودتخریبی سخنرانی می‌کنم و او هم صبورانه قهوه‌اش را هورت می‌کشد .*
گاهی یادت تو وجودم می پیچه، خاطراتت با شنیدن یه آهنگ ساز می زنه و می رقصه . خاطرات کوتاه ِ این حس غریب رو ورق می زنم درِ این صندوقچه ی با ارزش رو می بندم و بر می گردم به زندگی واقعی که خالیه از احساس خوب دوست داشتن ، خالیه از حال خوش درک شدن . . می خوام شاد باشم دارم برای شاد شدن و شاد ماندن مبارزه می کنم . چشام دیگه نمی خنده حتی وقتی لبم می خنده یادش بخیر با تو می خنديد و سو سو می زد و دختر آینه می رقصید .
از درونم که همهمه اطرافیانم هست چه بنویسم همون بهتر که از خوابم بگویم در خواب دیدم دوستی گفت که در عدول از انجام وظایف مرتبه و جایگاهمان تغییر می کند خنديدم گفتم بعداز روز قیامت یا قبل از آن اوهم خنديد الان تا چه پیش آید . آیا شما صدا آمد نه ما نگران دوستی با ذات حقش هستیم . خنديدم ودر رؤیا ی خود رقصیدم . من در جوار ثامن الحجج حتماً مادر و پدرم را زیارت خواهم کرد هرجا که باشند من آنجا راحت ترم . خانمی از شویم پرسید واو گفت که آنچه پیش آید خوش آید .
پسرم خسته از برف بازی کنارم خوابش برده. وقتی از مدرسه برگشت اونقدر با هیجان همه ی اتفاقات رو تعریف می کرد که خودش خنديد و گفت: اونقدر خوشحالم زیاد حرف می زنم :) از جویدن ویتامین ث بدم میاد، توی هاون فسقلیم انداختم و پودرش کردم ریختم تو آب سر کشیدم؛ جایی خوندم اگه ویتامین ث بدن کم باشه، فرد زیاد سرما می خوره و بیمار میشه و سرماخوردگیش خیلی طول می کشه مثل من. یه قوری کوچیک دمنوش دم کردم و با این که بدم میومد نوشیدم.
در حالت گیجی شدید و مزمن به سر می برم.یه حس خلسه مبهم الان به کبابی زنگ زدم و دیدم اوه دلش پره.میگه خانممممممممممم مگه من چی کار کردم که می خوای بری .؟خیلی اذیتت کردم؟دلت از دست من پره؟چی شده؟ اول نمی گفت بعدش اعتراف کرد که شنبه برای تحقیق اومده بودن و اونم شوکه شده.گفتم برای کجا؟گفت برای بین خلاصه گفت کلی ازتون تعریف کردم و اونا هم خیلی مصر بودن که شما رو بگیرن ولی من موافقت نکردم.گفتم پس روی تمام آرزوهام خط بطلان کشیدین.خنديد و گفت چ
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خنديد و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی آدمی در عالم خاک
دیدگانم پر اشک قلب اشکم لرزید گریه کردم تا صبح اما اشک پاکم ندید روی قلبم ناگه قطره.ی اشکم لغزید اما هر گز سونامی بارش چشمم ندید قلب پر تپش توفانی بغض گلویم نالید اما رود پر خون بارانی اشکم ندید او دید که دریای چشمان اشکم خشکید سرد و بی.رحمانه به مرگ اشکم خنديد غم نشست درچشمانم و آرام اشکم چکید دل التماس کرد اما او آه و اشکم ندید دل خون گشته.ام با سیل اشکم پاشید اما چشم عزادار دل و باران اشکم ندید او که روزی امید دل و باور اشکم میشد مُهر خاموشی ب
امروز رفتم پیش خانم ت و در حالی که صندلی رو قل می دادم که بشینم کنارش اشکم سرازیر شد.گفت الف الف الف چی شده؟گفتم فلان غم یه طرف حرف های خانم ب یک طرف.خودش هم باخبر بود. خودش هم معمولا در امان نیست.گفت الف به این قد و بالات نمیاد اینقدر دل نازک باشی.گفتم قلبم مثل گنجشکه.خنديد گفت صبور باش.اینجا باید رشد کنی.بدتر از این می بینی.گفت ازت ناامید می شما.تو دختر مهربونی هستی.الگوی منی.خنده م گرفت.کی از احوال کی خبر داره؟لبم رو خندون کرد و رفتم اتاقم.ت ت ت
منمـ اونـ دختریـ کهـ بهـ سختـ ترینـ مشکلاتشـ خنديد ولیـ روحشـ داغونـ شد. منمـ اونـ دختریـ کهـ شبا با آهنگـ غمگینـ و چشمایـ تر میـ خوابهـ.منمـ اونـ دختریـ کهـ همیشهـ بهـ خاطر سادگیشـ ضربهـ خورد ولیـ هنوزمـ آدمـ نشدهـ.منمـ اونـ دختریـ کهـ وقتیـ میـ خندهـ بقیهـ میگنـ خوشـ بهـ حالشـ هیچـ دردیـ ندارهـ.منمـ اونـ دختریـ کهـ حالشو فقطـ خــدا میـ دونهـ.
مردی آمد پیش امام حسین ابن علی ( رض) و
و برایش گفت : من مریض هستم
امام حسین (رض) خنديد و گفت : من داکتر نیستم
مرد گنهکار گفت : اما من میدانم که دوای.آرام کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
بارید ابر بر گل پژمرده‌ای و گفتکاز قطره بهر گوش تو آویزه ساختماز بهر شستن رخ پاکیزه‌ات ز گردبگرفتم آب پاک ز دریا و تاختمخنديد گل که دیر شد این بخشش و عطارخساره‌ای نماند، ز گرما گداختمناسازگاری از فلک آمد، وگرنه منبا خاک خوی کردم و با خار ساختمننواخت هیچگاه مرا، گرچه بیدریغهر زیر و بم که گفت قضا، من نواختمتا خیمهٔ وجود من افراشت بخت گفتکاز بهر واژگون شدنش برفراختمدیگر ز نرد هستیم امید برد نیستکاز طاق و جفت، آنچه مرا بود باختممنظور و مقصدی
دائم در حال تبسم و شوخی بود. دو شب قبل از شهادتش، پیش او بودم.خیلی شارژ بود. آخرین جوکی که آن شب گفت، جریان سه تا لاک پشتی بود که رفتند برای فتح اورست.دکتر با لحن با مزه ا ی تعریف می کرد که : " بعد از پنج سال،یکی شان گفت من یه چیزی بگم؟گقتن نه.وقتی رسیدن اون بالا، گفت پرچمو نیاوردیم. برگشتنه دوباره پنج سال که رفتن،گفت یه چیزی بگم؟ گفتن نه.وقتی رسیدن خونه،گفت شوخی کردم!" می گفت و می خنديد. "دانشجو" منبع : کتاب "استاد" خرده روایت های زندگی استاد شهید د
ام‌علی گفت: وقتی با ابوعلی ازدواج کردم، دیدم او به شدت مراقب نماز شب خود است و همیشه بعد از نماز شب دو رکعت نماز اضافی نیز می‌خواند. بارها از راز نماز اضافی که می‌خواند پرسیدم، اما او هر بار می‌خنديد.•●♥کلنا عباسک یا زینبــــــ♥●•
مردی وارد رستورانی شد و سفارش غذای مفصلی داد . پس ازسیر شدن ، مدیر رستوران را صدا زد و گفت :«من پولی ندارم چون بینهایت گرسنه بودم چاره ای جز این نداشتم.»مدیر رستوران گفت :«به شرطی دست از سرت بر می دارم که به رستوران مقابل رفته و همین بلا را به سر آنها بیاوری!»مرد خنديد و گفت:« متاسفم ، قبلا به آن رستوران رفتم و اوهمین خواهش را ازمن کرد ومی بینید که مطابق دستورش عمل کرده ام!»کاظم سعیدزاده
بس کُن از پرسش ای سوخته‌دل بس که گفتی دلم ساختی خون باورم شد که از غصّه مستی هر که را غم فزون، گفته افزون عاشقا تو مرا می‌شناسی آنچه بگذشت چون چشمۀ نوش، بود روزی بدانگونه کامروز. نکته این‌ست، دریاب فرصت گنج در خانه، دل رنج‌اندوز از چه؟ آیا چمن دلربا نیست؟ شِکوه‌ها را بنه، خیز و بنگر که چگونه زمستان سرآمد جنگل و کوه در رستخیز است عالم از تیره‌رویی درآمد چهره بگشاد و چون برق خنديد تودۀ برف بشکافت از هم قلّه کوه شد یکسر ابلق مردِ چوپان درآمد
دیدی که به انقلاب ما دست نخورد این خط مبین شکست وبن بست نخورد چون راه خدا بود و نظر کردۀ او مانده است به جا ز لطف دیر ینۀ او هر روز قوی ترشد؛خنديد و شکُفت همچون سخنی که رهبرجامعه گفت؛ «حقّ است،ازآن روی مانده ست بجا مانا ست» به حرمـت حریـم شـهدا «فطری است به نحوی که موافق دلهاست جاریست که درکُلِّ جهان هم پیداست» روشنگر دیدۀ و دل ره پویان خـنـیـاگر لــبـهای حـقـیـقـت جـویــان «دیـنی بـُوَدُ ومعنوی واخلاقیست با ارزش های حکمی و حکمیـتی ست قشری
لبخند حضرت یوسف (علیه السلام) هنگامی که برادران می خواستند یوسف (علیه السلام) را به چاه افکنند، یوسف خنديد. برادران تعجب کردند که در این مصیبت چه جای خنده است. حضرت یوسف علیه السلام راز خنده خود را اینگونه بیان نمود: «فراموش نمی کنم که روزی به شما برادران نیرومند با بازوان قوی و قدرت زیاد جسمانی نظر افکندم و خوشحال شدم. با خود گفتم کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد چه غم از حوادث سخت خواهد داشت.
هیچکس به کمک نخواهد آمد، دشمن از دشمنی باز نخواهد ایستاد و دوست همیشه هست جز آن لحضه که باید باشد و همیشه آماده کمک است جز آن لحضه که به کمکش نیاز داری و این نه روضه ای برای گریه که طنزی برای زندگی است و در برابر آن به جای یاس باید خنديد و تنها بر روی اراده خود تکیه کرد.خیال حساب کردن روی اراده و قدرت و کمک دیگران خیال باطلی است امیدی است سراب وار که یقینا به یاس منجر میشود.در برنامه ریزی های خود این مورد را بیش از حد و به صورت افراطی بزرگ در نظر ب
۷ سال از ازدواجمون گذشت .و رسما وارد هشتمین سال زندگی مشترکمون شدیم .چقد سریع گذشت قراره همسر سورپرایزم کنه امیدوارم موفق بشه ???????? داشتم غذا میپختم .نمیدونم در مورد چی صحبت میکردیم که من گفتم من خیلی خونواده ام رو دوست دارم .همسرم با شیطنت گفت یعنی کی ؟ گفتم اول همسر بعد فرزند گفت واقعا ؟ گفتم شک داری ؟ من بیشتر از خودم شماهارو دوست دارم طوری که طاقت ناراحتیتون رو ندارم خصوصا همسر خوبم رو داشت بهش حسابی خوش میگذشت .خنديد و طعم خنده
اون شبی که ، چشم مهتاب به نگاه باغچه خنديدچیکه چیکه دست بارون ، خواب شیشه ها رو یددیوارای سنگی باغ ، دل به پیچک ها سپردنابرا با ستاره هاشون ، دل کفترا رو بردناما من ، اینقده بی تو ، تک و تنها تو خیابونواسه تو ، گریه می کردم ، عاشقونه زیر باروناون شبی که ، دستای باد ، موی بیدو شونه می کردرازقی با طعم شعراش ، کوچه رو دیونه می کردچشمای اشکی شبنم ، دل سپرده بود به باقچهرنگ و روی عاشقی داشت ، گل سرخ روی تاقچهاما من ، اینقده بی تو ، تک و تنها تو خیاب
از بزرگترین ترسهای من، نهنگها و والها هستن. بهشون که فک میکنم نفسم به شماره می افته. ‏این کتاب رو توی طاقچه دیدم و با خودم گفتم شاید کمک کنه باهاشون دوستی کنم. برداشتم و خوندمش. ‏کلی خنديدم! ‏سریع مجموعه سه جلدیش رو سفارش دادم برای پسرم. ‏یکم برای سنش زوده. فک میکنم دیگه از چهار سالگی مناسبش باشه. ‏البته الان هم خیلی خنديد. ولی فک کنم بیشتر به خل بازی های من میخنده تا جریان کتاب! ‏آخه کتاب کاملا مناسبه برای خل بازی و نمایش بازی کردن.???? ‏#معرف
فروردین بود بهش گفتن فلانی ترون بخر مسخره ام کرد که ترون همه ش 0.010$ هستش مگه این رشد میکنه آخه ؟؟؟ گفتم تو کاریت نباشه اندازه 5 تومن بخر بزار بمونه واسه چند سال آینده . گوش نداد خودم 5 تومن گرفتم توی همون روزا قرارداد هوشمند اتریوم بهم معرفی شد 10 تا اتریوم م اتریوم 128دلار بود دلار هم 15 تومن گفتم اتریوم بگیر این تارگت 1000 دلاری داره هاااا گفتم شهریور میشه 450 دلار هاااا خنديد بهم گفت آدم مگه پول به اینجور چیزا میده گفتم دایی جان بانک دی بخر گوش
طولانیست و شاید حوصله سربر نوشتم که این روزا رو داشته باشم همین. سر درد داشت,داشت قسمتی که درد داشت و نشون میداد میگه نمیدونم چرا همیشه سرم از پشت درد مگیره یه بار نشد جلوش درد بگیره ,میخنده میگه از درد هم شانس نداریم که دردامونم مثه آدم نیست که میگم دیدی که چیزی نیست نگران نباش,چند سالته؟ بیست و یک سالشه میگم سیگارم که میکشی,زیرچشمی نگام میکنه میگه نه ولی بوی سیگارت قبل خودت اومدا,خنديد نمیدونم چرا انقد حس عجیبی بهش داشتم انگار سالهاست
#امیر امروز تولد پنج سالگی هانیه اس رفتم سراغ کمدم بهترین لباسمو انتخاب کردم پوشیدم علی اومد تو اتاق در حالی ک دستت ب موهاش میکشید گفت:خوشتیپ شدم داداش؟ خندم گرفته بود علی چهار سال و نیمش بود خودمم دوازده سالم بود خنديدم گفتم +خوشتیپ شدی خنديد یهو با اخم گفتم:وای ب حالت اگه هانیه رو اذیت کنی???? -عه مثلا من داداشتم +هانیم همبازیمه -نیستم من +ن چ پرو بود دستشو ب زور گرفتم بردمش بیرون ی نگاه دیگه ب کادو هانیه انداختم ک سالم باشه رفتیم سمت خونه هانی
17 RE :
★دنیا★ صدای زنگ بلند شد -مامان:دنیـــــا بیا خالت اینا اومدن نفس عمیقی کشیدم -اروم باش دنیا چیزی نیست مگه تو منتظر همچین روزی نبودی هان آفرین حالا مثل یه دختر خوب برو استقبالشون لبخندی زدم و از تو آیینه نگاهی به خودم انداختم وقتی از همه چیز مطمئن شدم از اتاقم خارج شدم مامان و بابا داشتن با خاله و شوهرش حرف میزدن و تعارف میکردن بیان تو رفتم جلوتر و سلام بلندی کردم خاله تا نگاش بهم افتاد لبخند عمیقی زد و دستاشو واسه بغل کردنم باز کرد -شهل
به غلام گفتم اگه میشه از درمغازه نادر برو شاید آمده باشه غلام قبول کرد وازاونجا رفت اما نادر نیامده بود.دلم خیلی شور میزد میترسیدم حماقت کرم کار دست هاله داده باشه وکرم بلایی سرش آورده باشه غلام نگاهم کرد وگفت:چیه هنوز توفکری ؟توازچی میترسی مگه کرم رو نمیشناسی فکر میکنی اون میتونه بلایی سرهاله آورده باشه گفتم :مگه ندیدی نادر گفت عموم گفته سرهاله رو میبره غلام خنديد وگفت :ای بابا تو دیگه کی هستی .عموی نادره میشناسی گفتم:به شناختن
تو داری می روی .
غصه ی من را نخور ، خوبم ، رو به راهم .
فقط کمی سرم درد می کند ،
دهانم خشک شده ،
جسمم بی رمق است ،
دستانم می لرزد .
چیزی نیست ، من خوبم !
نگرانِ این بغضِ لعنتیِ تویِ گلویم نباش ،
چند جیغِ بلند که بکشم ، خوب می شوم .
نمی دانم فردا بدونِ تو خورشید باز هم طلوع می کند ؟!
صدایِ گنجشک های اول صبح را خواهم شنید ؟!
از بویِ گل ها مست خواهم شد ؟!
تک تک پیاده روهایِ شهر را چشم بسته و از سرِ شوق خواهم دوید ؟!
نمی دانم بازهم خواهم خنديد ؟!
یع
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم 
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خنديد
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی باهم ازآن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها
  دانلود آهنگ اشوان – بخند
Download New Music Ashvan – Bekhand
 
 
دانلود آهنگ اشوان بخند
 
 
دانلود آهنگ اشوان بخند
 
متن آهنگ اشوان با نام بخند
 
اگه یه دیوونه یه فقیر بی خونه تو اوج درد و رنجش میخنده میخونه اگه تو اوج دردی خدا رو حس کردی پس بخند آره بخند تو برو زیر بارون نگاه به این و اون نکن و دستتو بگیر رو به روی آسمون بخند چشاتو ببند برو پیش مادرت فکر کن این باره آخره بگو که دوسش داری همیشه تا آخرش خنديد توام بخن
16 RE :
★آرش★ یک هفته از اون روز شیرین میگذره روزی که فهمیدم دنیا چقدر منو دوست داره اونقدر خوشحال بودم که شبش همه چیزو به مامان بابا گفتم مامان عصبانی شد و بازخواستم کرد ولی بابا خنديد و گفت -بابا:مبارک باشه پسرم میدونستم که بلاخره کاره خودتو میکنی پس دیگه باید آستینامو بالا بزنم پسرم مرد شده و میخواد سروسامون بگیره منم خنديدم و ازش تشکر کردم مامانم کم کم آروم شد و اونم بهم تبریک گفت و ابراز خوشحالی کرد همون شب به خاله اینا زنگ زد و خواست تا
خوابشو دیدمخونه بابابزرگ بودیم هممون درحال خودکشی واسه علی که نیستچند روز ازش بی خبر بودیم و هی پیام تسلیت و پست اینستا میذاشتیمیهو اومدما هم خوشحال شدیماول رفت با نازنین حرف زد گفت عامو من هستم چته چند روز سفر بودم ازم خبر نداشتین. راضیش کردبعد اومد پیش من گفت عامو چتونه. تا رسیدم اینستامو باز کردم اول پست نازنین دیدم انقدر تعجب کردم از پستی که گذاشتهفکر کردین من به این راحتی میمیرم؟ من حالا حالاها زنده هستم پاشین خودتون جمع کنینبعد منم
قصه های پیش دبستانیداستان کودکانه و آموزنده میمون بی ادب را در ادامه بخوانید. این داستان کوتاه کودکانه ، برای رده سنی مهد کودک و پیش دبستانی مناسب است. یکی بود یکی نبود دریک جنگل بزرگ چندتا میمون وسط درختها زندگی میکردند در بین آنها میمون کوچکی بود به نام قهوه ای که خیلی بی ادب بود.همیشه روی شاخه ای می نشست وبه یک نفر اشاره میکرد وباخنده میگفت اینوببین چه دم درازی داره اون یکی رو چه پشمالو وزشته وبعد قاه قاه می خنديد.هر چه مادرش اورانصیحت

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

پخش مکمل های بدنسازی وبسایت هواداران بهزاد لیتو آژانس دیجیتال مارکتینگ آرکاوب سایت تفریحی گوگل دانلود2 بازی های مدرن وکلاسیک کامپیوتری چوبین پلاست تالش بلاگ :: TaleshBlog.ir