نتایج جستجو برای عبارت :

بازنویسی حکایت صفحه ی66

 
بازنويسي حکايت صفحه 36 هفتم
بازنويسي حکايت روزی در فصل بهاران با جمعی از دوستداران
 
 
 
در یکی از روزهای فصل بهار که هوا آفتابی و نسبتا خنک بود با تعدادی از دوستان برنامه ریزی کردیم تا برای تفریح به طبیعت برویم . هر کس برای مکان ، پیشنهادی می داد و سرانجام قرار بر این شد که در کنار چشمه ای که از کوهی جاری بود اسکان کنیم .انشا
بازنويسي حکايت صفحه ی 122 پایه یازدهم - 2 بازنويسي
 
 
اصل حکايت یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت : ای پسر چندان که تعلق خاطر آدمیزاد به روزی است اگر به روزی ده بودی به مقام ملایکه از در گذشتی
 
گلستان سعدیانشا
بازنويسي حکايت صفحه ی 122 پایه یازدهم - 2 بازنويسي
 
 
اصل حکايت یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت : ای پسر چندان که تعلق خاطر آدمیزاد به روزی است اگر به روزی ده بودی به مقام ملایکه از در گذشتی
 
گلستان سعدیانشا
حکايت صفحه 25 نگارش دهم  سگی بر لب جوی استخوانی یافت
 حکايت صفحه 25 نگارش دهم پاسخ حکايت صفحه 25 دهم نگارش دهم صفحه 25 جواب حکايت صفحه 25 دهم حل حکايت صفحه 25 دهم نگارش فارسی دهم صفحه 25 صفحه 25 سگی بر لب جوی حکايت صفحه 25 سگی بر لب جوی پاسخ حکايت صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی پاسخ حکايت سگی بر لب جوی دهم سگی بر لب جوی دهم حکايت سگی بر لب جوی جواب حکايت سگی بر لب جوی انشا سگی بر لب جوی در مورد سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی ن
حکايت صفحه 25 نگارش دهم  سگی بر لب جوی استخوانی یافت
 حکايت صفحه 25 نگارش دهم پاسخ حکايت صفحه 25 دهم نگارش دهم صفحه 25 جواب حکايت صفحه 25 دهم حل حکايت صفحه 25 دهم نگارش فارسی دهم صفحه 25 صفحه 25 سگی بر لب جوی حکايت صفحه 25 سگی بر لب جوی پاسخ حکايت صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی پاسخ حکايت سگی بر لب جوی دهم سگی بر لب جوی دهم حکايت سگی بر لب جوی جواب حکايت سگی بر لب جوی انشا سگی بر لب جوی در مورد سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی ن
حکايت صفحه 25 نگارش دهم سگی بر لب جوی استخوانی یافت
 
حکايت صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی صفحه 25 نگارش دهم سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی استخوانی یافت حکايت سگی بر لب جوی استخوانی یافت پاسخ حکايت سگی بر لب جوی استخوانی یافت جواب حکايت سگی بر لب جوی استخوانی یافت بازنويسي حکايت سگی بر لب جوی استخوانی یافت باز افرینی حکايت سگی بر لب جوی استخوانی یافت سگی بر لب جوی استخوانی یافت یعنی چه سگی بر لب جوی استخوانی یافت صفحه 25 دهم نگارش دهم صفحه 25 سگی بر لب ج
حکايت صفحه 25 نگارش دهم سگی بر لب جوی استخوانی یافت
 
حکايت صفحه 25 نگارش دهم  سگی بر لب جوی استخوانی یافت
 حکايت صفحه 25 نگارش دهم پاسخ حکايت صفحه 25 دهم نگارش دهم صفحه 25 جواب حکايت صفحه 25 دهم حل حکايت صفحه 25 دهم نگارش فارسی دهم صفحه 25 صفحه 25 سگی بر لب جوی حکايت صفحه 25 سگی بر لب جوی پاسخ حکايت صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی پاسخ حکايت سگی بر لب جوی دهم سگی بر لب جوی دهم حکايت سگی بر لب جوی جواب حکايت سگی بر لب جو
 
بازنويسي حکايت طاووس و زاغ پایه یازدهم صفحه 68


بازنويسي حکايت :
در یکی از روز ها در باغ زیبایی که پر از آب و علف بود و صدای بلبل ها به دل آدمی می نشست یک طاووس و یک کلاغ یکدیگر را ملاقات کردند . 
در آن زمان طاووس و زاغ  غرق در هنر ها و عیب هایشان شدند و طاووس به کلاغ گفت : این کفش های سرخ که تو در پاهایت کرده ای مال تو نیست و آن ها را در زمان خلقتم از من ربوده ای و بجای آن کفش های سیاه رنگ خود را برای من باقی گذاشته ایی و اکنون این دو جابجا شد
 
 
 
 
 
بازنويسي حکايت شخصی نزد طبیب رفت - 2 بازنويسي
 
کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم درس 5 صفحه ی 70
 
 
 
 
 

اصل حکايت روزی شخصی نزد طبیب رفت :
روزی ، شخصی نزد طبیب رفت و گفت : شکم من به غایت درد می کند ، آن را علاج کن که بی طاقت شده ام .طبیب گفت : امروز چه خورده ای ؟ مریض گفت : نان سوخته .طبیب غلام خود را گفت: داروی چشم را بیاور تا در چشم او کشم .مریض گفت : من درد شکم دارم ، داروی چشم را چه کنم ؟طبیب گفت: اگر چشمت روشن بود
 
 
 
 
 
بازنويسي حکايت شخصی نزد طبیب رفت - 2 بازنويسي
 
کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم درس 5 صفحه ی 70
 
 
 
 
 

اصل حکايت روزی شخصی نزد طبیب رفت :
روزی ، شخصی نزد طبیب رفت و گفت : شکم من به غایت درد می کند ، آن را علاج کن که بی طاقت شده ام .طبیب گفت : امروز چه خورده ای ؟ مریض گفت : نان سوخته .طبیب غلام خود را گفت: داروی چشم را بیاور تا در چشم او کشم .مریض گفت : من درد شکم دارم ، داروی چشم را چه کنم ؟طبیب گفت: اگر چشمت روشن بود
انشا باز نویسی حاکمی دو گوش ناشنوا داشت
 
 
 
 
 
حاکمی دو گوش ناشنوا داشت
 
در روزگاران قدیم در یکی از سرزمین ها پادشاهی خوب و دلسوز زندگی می کرد ؛ او همیشه به اوضاع مردم رسیدگی می کرد و حواسش بود تا حقی از مظلومی ضایع نشود و اینگونه بود که آن سرزمین به سرزمین خوبی ها مشهور شد و همه ی مردم به داشتن چنین حاکمی در سرزمینشان افتخار می کردند . انشا
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
3 بازنويسي
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس پنجم صفحه 66 حکايت را به نثر ساده بنویسید
بازنويسي حکايت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
 
 
 
 
 
 
 
اصل حکايت :
شخصی خانه به کرایه گرفته بود . چوب های سقف بسیار صدا می داد . به خداوند ِ خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد . پاسخ داد : چوب های سقف ، ذکر خدا می کنند . گفت :"نیک است ؛ اما می ترسم این ذکر ، به سجود بینجامد".
عبید زاکانی
 
 
بازنويسي شماره یک :
 
 
شخصی خانه به کرایه گرفت
3 بازنويسي
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس پنجم صفحه 66 حکايت را به نثر ساده بنویسید
بازنويسي حکايت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
 
 
 
 
 
 
 
اصل حکايت :
شخصی خانه به کرایه گرفته بود . چوب های سقف بسیار صدا می داد . به خداوند ِ خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد . پاسخ داد : چوب های سقف ، ذکر خدا می کنند . گفت :"نیک است ؛ اما می ترسم این ذکر ، به سجود بینجامد".
عبید زاکانی
 
 
بازنويسي شماره یک :
 
 
شخصی خانه به کرایه گرفت
3 بازنويسي
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس پنجم صفحه 66 حکايت را به نثر ساده بنویسید
بازنويسي حکايت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
 
 
 
 
 
 
 
اصل حکايت :
شخصی خانه به کرایه گرفته بود . چوب های سقف بسیار صدا می داد . به خداوند ِ خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد . پاسخ داد : چوب های سقف ، ذکر خدا می کنند . گفت :"نیک است ؛ اما می ترسم این ذکر ، به سجود بینجامد".
عبید زاکانی
 
 
بازنويسي شماره یک :
 
 
شخصی خانه به کرایه گرفت
3 بازنويسي
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس پنجم صفحه 66 حکايت را به نثر ساده بنویسید
بازنويسي حکايت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
 
 
 
 
 
 
 
اصل حکايت :
شخصی خانه به کرایه گرفته بود . چوب های سقف بسیار صدا می داد . به خداوند ِ خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد . پاسخ داد : چوب های سقف ، ذکر خدا می کنند . گفت :"نیک است ؛ اما می ترسم این ذکر ، به سجود بینجامد".
عبید زاکانی
 
 
بازنويسي شماره یک :
 
 
شخصی خانه به کرایه گرفت
3 بازنويسي
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس پنجم صفحه 66 حکايت را به نثر ساده بنویسید
بازنويسي حکايت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
 
 
 
 
 
 
 
اصل حکايت :
شخصی خانه به کرایه گرفته بود . چوب های سقف بسیار صدا می داد . به خداوند ِ خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد . پاسخ داد : چوب های سقف ، ذکر خدا می کنند . گفت :"نیک است ؛ اما می ترسم این ذکر ، به سجود بینجامد".
عبید زاکانی
 
 
بازنويسي شماره یک :
 
 
شخصی خانه به کرایه گرفت
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
 
صیادی، یک آهوی زیبا را شکار کرد واو را به طویله خران انداخت. در آن طویله، گاو و خر بسیار بود. آهو از ترس و وحشت به این طرف و آن طرف می گریخت. هنگام شب مرد صیاد، کاه خشک جلو خران ریخت تا بخورند. گاوان و خران از شدت گرسنگی کاه را مانند شکر می خوردند. آهو، رم می کرد و از این سو به آن سو می گریخت، گرد و غبار کاه او را آزار می داد.وب سایت تفریحی واسه تو
۩۩۩ ☫ اشعار:دوبیتی /حکايت (طریقت) روایت ☫ ۩۩۩ با خاطرۀ شب زمستانــهء من امــیــد به اشعار بهارانــهء من وقتی که نفس در غزلم می پیچد انگار خــزیده در گلستانــهء من جانانــه فدای طعم شیرین لبت برجسته انارِ زیر تن پوش شبت آغوش تو را نمی شود شعر کنم یک هیچ به نفع تو ، رباعی طلبت ح. (طریقت) ۩ خــُلدستان طریقت ( صفحه بهمن ) ۩ ۩ ️✍ محمّدمهدی طریقت
موضوع :
بازنويسي حکايت انوشیروان و وزیرش

پایه هشتم بازنويسي حکايت به روزگار انوشیروان صفحه۹۵
انشا با موضوع انوشیروان و وزیرش
متن  :
« به روزگار انوشیروان روزی وزیرش  بزرگمهر نزد وی آمد. انوشیروان گفت: ای وزیر، همه چیز در عالم، تو دانی؟! بزرگمهر، خجل شد و گفت: نه، ای پادشاه…. انوشیروان گفت: همه چیز، همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند.»   (قابوس نامه)
روزی روزگاری در زمان های قدیم انوشیروان وزیرش را که نامش بزرگمه
شعر گردانی عشق شوری در نهاد ما نهاد صفحه 42 پایه دوازدهم
 
 
انشا با موضوع شعر گردانی پایه دوازدهم صفحه 42 انشا با موضوع شعرگردانی صفحه42 انشا پایه دوازدهم درباره شعرگردانی صفحه42 انشا خفن در مورد شعرگردانی صفحه42 انشا در مورد شعرگردانی صفحه42 انشا در مورد عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما را در کف سودا نهاد انشا عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما را در کف سودا نهاد انشاء در مورد شعرگردانی صفحه42 انشاء در مورد عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما را در ک
باز نویسی حکايت مردکی را چشم درد خواست
پایه ی هشتم-حکايت-درس دوم-صفحه ی۳۶
انشاء پایه نهم با موضوع مردکی را چشم درد خواست
«مردکی را چشم درد خواست.پیش بیطار (دام پزشک)رفت که دوا کن.بیطار از انچه در چشم ستوران می کرد ،در دیده او کشید و کور شد.حکومت (شکایت)به داور بردند.گفت:براو هیچ تاوان نیست.اگر این خر نبودی بیش بیطار نرفتی»
در روزگاران قدیم مردی چشم درد گرفت وپیش دام پزشک روستا رفت  که بیماریش را مداوا کند.دام پزشک از دارویی که برای چشم
مثنوی یک قصه‌ای دارد بس زیبا و ارزشمند
حکايت یک گاو است که از صبح تا شب، توی یک جزیره سبزِ خوش آب و علف مشغول چراست. خوب می‌چرد، خوب می‌خورد، چاق و فربه می‌شود
اما شب تا صبح از نگرانی اینکه فردا چه بخورد، هرچه به تن‌اش گوشت شده بود، آب می‌شود.
 
حکايت آن گاو، حکايت دل نگرانی‌های بی‌خود ما آدم‌هاست.
 
حکايت‌‌ همان ترس‌هایی است که هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد، فقط لحظه‌هایمان را هدر می‌دهد.
 
یک روز چشم ب
معنی حکايت زیرکیمعنی ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمیشود,داستان ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,توضیح ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,حکايت ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,پایه پنجم ابتدایی,فارسی پنجم ابتدایی,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم ابتدایی,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم,معنی حکايت زیرکی فارسی کلاس پنجم,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم دبستان,ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,معنی ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شودس
پایه ی دهم-صفحه ی ۷۱-حکايت نگاری
بازنويسي حکايت پایه دهم صفحه ۷۱
«یکی از حکما شنیدم که می گفت:هرگز کسی را به جهل خویش اقرار نکرده است،مگر ان کسی که چون دیگری در سخن باشد.هم چنان نا تمام گفته،سخن اغاز کند.
سخن را سر است ای خردمند و بن      میاور سخن در میان سخن
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش          نگوید سخن تا نبیند خموش
اززبان یکی از حکما (دانشمندان)شنیده ام که می گفت:هرگز کسی را ندیده ام که با زبان خودش جهل و
با سلام و احترام
همراهان عزیز نرخ سفارشات اقدام پژوهی به شرح  زیر تغییر کرد:
اقدام پژوهی 10 صفحه |12500هزارتومان-----------------اقدام پژوهی 15 صفحه |18750هزارتومان-----------------اقدام پژوهی 20 صفحه |25000هزارتومان-----------------اقدام پژوهی 25 صفحه |31250هزارتومان-----------------اقدام پژوهی 30 صفحه |37500هزارتومان-----------------اقدام پژوهی 40 صفحه |50000هزارتومان-----------------اقدام پژوهی 50 صفحه |62500هزارتومان
با احترام
حسن عبادیاقدام پژوهی معلمان
پاسخ گسترش مثل نویسی صفحه 27 نگارش پایه دوازدهم
مثل نویسی صفحه 27 نگارش (3) پایه دوازدهم
جواب گسترش مثل نویسی صفحه ی 27 نگارش پایه دوازدهم
انشا مثل نویسی صفحه 27 نگارش دوازدهم , پاسخ مثل نویسی صفحه ی 27 نگارش پایه دوازدهم, پاسخ مثل نویسی صفحه ی 27 نگارش دوازدهم, گسترش مثل نویسی از دل برود هر آن که از دیده برفت ,گسترش مثل نویسی باز فیلش یاد هندوستان کرد نگارش پایه دوازدهم ,گسترش مثل نویسی به پایان آمد این دفتر حکايت همچنان باقی نگارش پایه دوازدهم,پاس
معنی حکايت زیرکیمعنی ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمیشود,داستان ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,توضیح ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,حکايت ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,پایه پنجم ابتدایی,فارسی پنجم ابتدایی,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم ابتدایی,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم,معنی حکايت زیرکی فارسی کلاس پنجم,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم دبستان,ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,معنی ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شودس
تگ Head در HTML هد یا Head یا سَر یکی از مهمترین و اساسی ترین بخش یک صفحه ی وب و یا بطور کلی یک صفحه ی HTML می باشد، بطور کلی میتونیم بگیم که Head یک صفحه ی وب مغز آن صفحه می باشد. که در این Head یا سَر یکسری اطلاعات مربوط به صفحه ی وبمان قرار میگیرد، مثلا عنوان صفحه ما برای نمایش در مرورگرها در قسمت هِد قرار میگیرد. یا مثلا برای اضافه کردن دستورات CSS به یک صفحه ی وب ما باید دستورات CSS رو در قسمت هِد یا Head یک صفحه ی وب قرار دهیم و دیگر مواردی که در
عبید زاکانی یکی از بزرگترین شاعران و عالمان ایرانی می‌باشد که در شهر قزوین به دنیا آمده است در این مطلب چند حکايت جالب از عبید زاکانی را برای شما آماده کرده‌ایم تا شما نیز با این شخصیت بیشتر آشنا شوید. با ما همراه باشید و حکايت های عبید زاکانی را مطالعه کنید.
 
 ممبرهای تلگرام
لیلی گفت: بس است. دیگر، بس است و از قصه بیرون آمد.مجنون دور خودش می چرخید. مجنون لیلی را نمی دید رفتنش را هم.لیلی گفت: کاش مجنون این همه خودخواه نبود. کاش لیلی را می دید.خدا گفت: لیلی بمان، قصه بی لیلی را کسی نخواهد خواند.لیلی گفت: این قصه نیست. پایان ندارد. حکايت است. حکايت چرخیدن.خدا گفت: مثل حکايت زمین، مثل حکايت ماه. لیلی، بچرخ.لیلی گفت: کاش مجنون چرخیدنم را می دید. مثل زمین که چرخیدن ماه را می بیند.خدا گفت: چرخیدنت را من تماشا می کنم. لیلی، بچرخ.ل

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

fun Coen6dakd love دانلود رایگان ایران ارائه انواع ساندویچ پانل، ورقهای مات و شفاف فایبرگلاس، پلی استر ، انواع کانکس و سردخانه، پشم سنگ بلبرینگ خود تنظیم وب سایت چاپی تیم اسپا