مشتی قربان حرف بی حساب نمی زد می گفت: وقتی پدر بزرگ شدم از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم آرزو داشتم نوه ام زبان باز کند و یک بار هم که شده مرا صدا بزند و من در جوابش بگویم؛جان عزیزم!آرزوی دست نیافتنی نبود ولی همیشه می گفتم کاش زنده باشم و آن روز را ببينموقتی این آرزوی ساده را با حسرت نزد همولایتی های خودم تکرار می کردم آن ها به من می خندیدند و ریشخندم می کردند.ولی مهم برای من قد کشیدن و زبان باز کردنِ هر چه زودترِ نوه ام بود که خدارو شکر شاهد ای
جُمجُمَك برگ خزونمادرم زینب خاتونقامتش عین كموناز كمون خمیده ترروزبه روز تكیده ترغصه داره غصه داربی قراره بی قرارمیگه مرتضی میادمیگه مرتضی میاد
جمجمك برگ خزونبیبی جون و آقا جونجفتشون وقت اذوندستُ بالامی برناز بابا بیخبرنپس چی شد بچة ماكِی خبر ازش میاد؟كِی خبر ازش میاد؟
جمجمك برگ خز
جمجمك برگ خزونبیبی جون و آقا جونجفتشون وقت اذوندستُ بالامی برناز بابا بیخبرنپس چی شد بچة ماكِی خبر ازش میاد؟كِی خبر ازش میاد؟
جمجمك برگ خز
.زشته به حضرت عباس قسم! زشته. به کار گیری این کلمه ها در غیر جای خودش، به منزله بر باد دادن زبان فارسی و دست کم گرفتن بار گرانسنگ فرهنگ وادب است.مردم به ما می خندند.عمو میتی داد میزنه : ریدی تو تعزیه.خود شیفتگی اگر کنترل نشود، کارش ممکن است به استبداد و خود کامگی های مرگبار بکشد و از یک طرف به خودکشی و از درون پُکیدن.فکر کنید نام خانوادگی من " چارواداری " است.یه زمان هایی که برای حمل و نقل بار ماشین نبوده است ، پدر بزرگ من دوتا قاطر و دوتا الا
جوک جدید و باحال 99
دوستان عزیز در این پست مجموعه از جدیدترین جوک های باحال رو براتون آماده کردیم که میتوانید به عنوان اس ام اس خنده دار نیز از آنها استفاده کنید .
هرگز با کسی که وزن خودشو کم کرده وارد رابطه نشوید !
میگی چرا !؟
چون کسی که از ته دیگ و شیرینی خامه ای بگذره از تو هم راحت رد میشه !
***
امروز تو اتوبوس با عشقم اس ام اس بازی میکردیم .
بغل دستیم داشت رو گوشیم سرک میکشید.
تو اس ام اس نوشتم عزیزم بغل دستیم ایستگاه بعدی پی
دوستان عزیز در این پست مجموعه از جدیدترین جوک های باحال رو براتون آماده کردیم که میتوانید به عنوان اس ام اس خنده دار نیز از آنها استفاده کنید .
هرگز با کسی که وزن خودشو کم کرده وارد رابطه نشوید !
میگی چرا !؟
چون کسی که از ته دیگ و شیرینی خامه ای بگذره از تو هم راحت رد میشه !
***
امروز تو اتوبوس با عشقم اس ام اس بازی میکردیم .
بغل دستیم داشت رو گوشیم سرک میکشید.
تو اس ام اس نوشتم عزیزم بغل دستیم ایستگاه بعدی پی
جوک جدید و باحال 99
دوستان عزیز در این پست مجموعه از جدیدترین جوک های باحال رو براتون آماده کردیم که میتوانید به عنوان اس ام اس خنده دار نیز از آنها استفاده کنید .
هرگز با کسی که وزن خودشو کم کرده وارد رابطه نشوید !
میگی چرا !؟
چون کسی که از ته دیگ و شیرینی خامه ای بگذره از تو هم راحت رد میشه !
***
امروز تو اتوبوس با عشقم اس ام اس بازی میکردیم .
بغل دستیم داشت رو گوشیم سرک میکشید.
تو اس ام اس نوشتم عزیزم بغل دستیم ایستگاه بعدی پی
دوستان عزیز در این پست مجموعه از جدیدترین جوک های باحال رو براتون آماده کردیم که میتوانید به عنوان اس ام اس خنده دار نیز از آنها استفاده کنید .
هرگز با کسی که وزن خودشو کم کرده وارد رابطه نشوید !
میگی چرا !؟
چون کسی که از ته دیگ و شیرینی خامه ای بگذره از تو هم راحت رد میشه !
***
امروز تو اتوبوس با عشقم اس ام اس بازی میکردیم .
بغل دستیم داشت رو گوشیم سرک میکشید.
تو اس ام اس نوشتم عزیزم بغل دستیم ایستگاه بعدی پی
همراهان سایت سلام از این به بعد هرشب یک قسمت از داستان های زیبای ایرانی را در اختیار شما عزیزان قرار میدهیم و امیدواریم که نظرشما را جلب کنیم داستان سهم من نوشته پرینوش صنیعیقسمت 10سرم را پایین انداختم و گفتم : نه خیر!-اگه یه وقت اذیتت کرد بیا به خودم بگو ، همچین گوشش را می کشم که دیگه جرأت نکنه ناراحتت کنه.و به شوخی گوش حمید را کشید . حمید خندید وگفت:-نکش باباجون ، اینقدر که تو گوش ما رو کشیدی دیگه درازگوش شدیم.موقع خداحافظی مادرش با
همراهان سایت سلام از این به بعد هرشب یک قسمت از داستان های زیبای ایرانی را در اختیار شما عزیزان قرار میدهیم و امیدواریم که نظرشما را جلب کنیم داستان سهم من نوشته پرینوش صنیعیقسمت 10سرم را پایین انداختم و گفتم : نه خیر!-اگه یه وقت اذیتت کرد بیا به خودم بگو ، همچین گوشش را می کشم که دیگه جرأت نکنه ناراحتت کنه.و به شوخی گوش حمید را کشید . حمید خندید وگفت:-نکش باباجون ، اینقدر که تو گوش ما رو کشیدی دیگه درازگوش شدیم.موقع خداحافظی مادرش با
داستان کودکانه برادر کوچولو
یک روزوقتی نرگس کوچولو از خواب بیدارشد مادرش را ندید.به جای مادر،مادربزرگ داشت توی آشپزخانه چای دم می کرد.نرگس نگران شد.بغض کرد و با گریه گفت:«مامانم کجاست؟من مامانم را می خوام.»
مادربزرگ با مهربانی جواب داد:«عزیزم ، گریه نکن.مامانت رفته بیمارستان فردا میاد برات یه داداش کوچولوی ناز و قشنگ میاره.»
اما نرگس گریه می کرد و میگفت:« من مامانمو می خوام.دلم براش تنگ شده.»
مادربزرگ دستی به سر نر
یک روزوقتی نرگس کوچولو از خواب بیدارشد مادرش را ندید.به جای مادر،مادربزرگ داشت توی آشپزخانه چای دم می کرد.نرگس نگران شد.بغض کرد و با گریه گفت:«مامانم کجاست؟من مامانم را می خوام.»
مادربزرگ با مهربانی جواب داد:«عزیزم ، گریه نکن.مامانت رفته بیمارستان فردا میاد برات یه داداش کوچولوی ناز و قشنگ میاره.»
اما نرگس گریه می کرد و میگفت:« من مامانمو می خوام.دلم براش تنگ شده.»
مادربزرگ دستی به سر نر
درباره این سایت