نتایج جستجو برای عبارت :

انشا درباره اگر به جای پدرم بودم

انشاء درباره ی یک صبح سرد برفی پایه دوازدهم
 
انشا اب موضوع یک صبح سرد برفی انشا ادبی درباره صبح سرد برفی انشا ادبی درباره یک صبح سرد برفی انشا با موضوع ادبی با موضوع صبح سرد برفی انشا با موضوعه ادبی درباره یک صبح سرد برفی انشا باحال درباره یک صبح سرد برفی انشا پایه 12 درباره صبح سرد برفی انشا پایه 12 درباره یک صبح سرد برفی انشا پایه دوازدهم در مورد صبح سرد برفی انشا جالب درباره یک صبح سرد برفی انشا جدید درباره یک صبح سرد برفی انشا خفن درباره
انشا درباره سوگ و سور پایه دوازدهم صفحه ۵۵
 
 
انشا با حال درباره سوگ و سور انشا با موضوع سوگ و سور انشا پایه 12 در مورد سوگ و سور انشا پایه 12 درباره سوگ و سور جدید انشا پایه دوازدهم انشا پایه دوازدهم در مورد سوگ و سور انشا پایه دوازدهم درباره سوگ و سور انشا پایه دوازدهم صفحه 55 درباره سوگ و سور انشا جالب در مورد سوگ و سور انشا جدید و غیر تکراری درباره سوگ و سور انشا خفن پایه دوازدهم درباره سوگ و سور انشا خفن در مورد سوگ و سور انشا در مورد سوگ
 
انشا جدید در مورد صدای وزش شدید باد
 
 
 
انشا جدید در مورد صدای وزش شدید باد
یادم می آید زمانی که بچه بودم و هنوز به سن قانونی برای به مدرسه رفتن نرسیده بودم در خانه ی ویلایی بسیار بزرگی زندگی می کردیم . در یکی از شب ها پدرم به سر کار رفت و من و مادرم تنها در خانه بودیم و پس از گذشت چند ساعت مادرم تصمیم گرفت تا به خانه ی مادرش که یک کوچه بالاتر از ما بود برود . انشا
 
انشا جدید در مورد صدای وزش شدید باد
 
 
 
انشا جدید در مورد صدای وزش شدید باد
یادم می آید زمانی که بچه بودم و هنوز به سن قانونی برای به مدرسه رفتن نرسیده بودم در خانه ی ویلایی بسیار بزرگی زندگی می کردیم . در یکی از شب ها پدرم به سر کار رفت و من و مادرم تنها در خانه بودیم و پس از گذشت چند ساعت مادرم تصمیم گرفت تا به خانه ی مادرش که یک کوچه بالاتر از ما بود برود . انشا
انشا در مورد روز معلم | انشا درباره معلم
 
انشا در مورد روز معلم | 12 اردیبهشت را به مناسبت بزرگداشت مرتضی مطهری، روز معلم نامیده اند. به همین بهانه یک انشا درباره روز معلم برای شما عزیزان تهیه کرده ایم که امیدواریم مورد پسندتان واقع گردد. مجله تفریحی تك پاتوق
چهار ساله که بودم فکر میکردم پدرم هر کاری رو میتونه انجام بده ​
پنج ساله بودم فکر میکردم پدرم خیلی چیزها رو میدونه شش ساله که بودم فکر میکردم پدرم از همه پدرها باهوشتره هشت ساله که شدم گفتم پدرم همه چیز رو هم نمیدونه ده ساله که شدم با خودم گفتم اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملا فرق داشت دوازده ساله که شدم گفتم:خوب طبیعیه,پدر هیچی در این مورد نمیدونه. دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد. چهارده ساله که بودم گفتم:زیاد حر
 اولین شهید مدافع حرم، محرم ترک دختر محرم ترک:انشا دختر محرم ترک برای پدرش :   «به نام خداموضوع : محرم ترکشهید محرم ترک از کشور سوریه در برابر دشمنان دفاع کرد و در این دفاع جان داد و شهید شد. ایشان می فرمود: « هرجايی ظلمی به مسلمانان شود باید برود و کمک کند.» ایشان در صحنه بمب گذاری شهید شدند و نامی نیکو از خود باقی گذاشتند. میخواهم خاطره ای به یاد ماندنی از پدرم بگویم: ما در شهر[کشور] سودان و در یک شهر فقیر بودیم که بیشتر مردم آنجا چادر نشین بود
انشا درباره بوی سیر صفحه 62 نگارش هشتم
فعالیت های نگارشی هشتم صفحه 62 درباره بوی سیر
انشا صفحه 62 نگارش هشتم انشا بوی سیر انشا هشتم انشا بوی سیر هشتم نگارش هشتم بوی سیر فعالیت نگارشی هشتم درباره بوی سیر انشا هشتم درباره بوی سیر تمام فعالیت های هشتم صفحه 62 انشا هشتم بوی سیر صفحه 62 انشا ازاد در مورد بوی سیر انشا با مضمون بوی سیر انشا با موضوع بوی سیر انشا بدون تکرار و جدید بوی سیر انشا بوی سیر پایه هشتم انشا پایه 8 با موضوع بوی سیر صفحه 63 انشا پایه
انشا درباره حیاط مدرسه صفحه 20 کتاب نگارش پایه هفتم

مقدمه:خاطرات
ما و لحظه های خوب و بدما همیشه در جايی است که در انجا عمری را گذرانده
ایم ،جايی  است که اولین بار با اولین قدم دانش اموز انجا را دیده و قدم در
راه مدرسه و رو به پیشرفت گذاشته است.


انشا
انشا درباره آلودگی هوا با توجه آلودگی هوای این چند وقت اخیر , و تاثیر بد آن بر سلامت کودکان و افراد مسن و به طور کل بر عموم جامعه, متن ادبی زیر را که یک نوشته درباره آلودگی هوا می باشد با هم می خوانیم
اواخرپاییزبود وهوا سرد . مثل همیشه ترافیک ، سنگین . خودروها بصورت متراکم وبا فاصله ای نزدیک درکنار هم به جلو می رفتند. احساس می کردم گلو وریه هایم می سوزد. چشمهایم هم می سوخت و کمی هم اشک ریزش داشتم .کافی نت و گیم نت کامبادن
خیابان بهار شیراز سكونت داشتیم، چهارشنبه شب ها خانه ی سبز پخش میشد. پدرم در وزارت خانه جلسه داشت، جلسه هایی كه پیرش كرد اما ش نه!!! آن شب به دلیلی سریال پخش نشد، یادم نمی آید بهار بود یا پاییز . بیشتر بهار محتمل است در ذهنم. تكالیفم را نوشته بودم و در حال جمع كردن دفتر و دستكم بودم، زیر نور بی رمق لوسر اتاق والدینم و پایین تختشان روی زمین نشسته بودم. باد نسبتاً تندی می وزید و ساعت از ٩ شب گذشته بود، آه كه هوای باد و نسیم و قدم زدن به سرم بود و آ
دلیل اینکه از عشق می نویسم سوال بسیاری از مخاطبامه 15 ساله بودم که دیگه از انشا ها و نوشته هایی که در مورد فصلُ موضوعات کلیشه ای بود خسته شده بودم دنبال یک کلمه می گشتم که بتونم همیشه در موردش بنویسم وارد دبیرستان که شدم دنیا ی همکلاسیام با من خیلی فرق می کرد اکثرا حواسشون به اطراف بود ولی من فقط به اون چیزی فکر می کردم که دنبالش بودم یه روز به یکی از همکلاسیا گفتم نظرت در مورد دوست داشتن چیه ؟ گفت برو بابا تو با این شرایطت دنبال این حرفام هستی ؟
سلام. من دختری هستم که با پسری دوست بودم و حالا با پسر دیگه ای رابطه دارم. نامه ای برای پدرم فرستاده شده که محتوی عکس دو نفره ی من با پسریه که الان باهاش در ارتباط هستم تا این موضوع به پدرم اطلاع داده بشه. تقریبا مطمئن ام که کار همون پسریه که قبلا باهاش دوست بودم. منتها مدرکی مبنی بر اینکه کار ایشون بوده نداره چراکه فرستنده ی نامه هم یه جاي دیگس. از طرفی قبلا اصلا تهدیدی از جانب ایشون وجود نداشته که بشه به اون استناد کرد. لازم به ذکره که عکسم خلاف
سلام. من دختری هستم که با پسری دوست بودم و حالا با پسر دیگه ای رابطه دارم. نامه ای برای پدرم فرستاده شده که محتوی عکس دو نفره ی من با پسریه که الان باهاش در ارتباط هستم تا این موضوع به پدرم اطلاع داده بشه. تقریبا مطمئن ام که کار همون پسریه که قبلا باهاش دوست بودم. منتها مدرکی مبنی بر اینکه کار ایشون بوده نداره چراکه فرستنده ی نامه هم یه جاي دیگس. از طرفی قبلا اصلا تهدیدی از جانب ایشون وجود نداشته که بشه به اون استناد کرد. لازم به ذکره که عکسم خلاف
پژمان بختیاری دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود من بودم و او بود می بود و سه تا بود و صبا بود و سبو بود من بودم و او بود دامان چمن پر گل و در دامن گلزار من بودم و دلدار مه دلکش و گل نغز و هوا غالیه بو بود من بودم و او بود آنگه که چمن بود پر از نغمه بلبل من بودم و آن گل آن گل که سراپا همه رنگ و همه بو بود من بودم و او بود چشمان من از اشک سعادت شده لبریز وان گلبن نو خیز چون شاخ گل افتاده به پیرامن جو بود من بودم و او بود می خورد به صد ناز و بصد ناز میم داد
انشا درباره آهنگ سرود ملی
انشا در مورد اهنگ سرود ملی صفحه 53 نگارش هشتم
 
آهنگ سرود ملی همه انشا های پایه هشتم انشا آهنگ سرود ملی ensha ahang serod meli hik' sv n lgd انشاآهنگ سرود ملی درباره انشا با موضوع آهنگ سرود ملی انشا با مقدمه و نتیجه آهنگ سرود ملی انشاهای صفحه 53 نگارش هشتم انشا هشتم صفحه 53 انشا صفحه 53 هشتم آهنگ سرود ملی انشا جدید آهنگ سرود ملی انشا رسمی و جدی درباره آهنگ سرود ملی انشا صفحه 53 هشتم فعالیت های نگارشی هشتم صفحه 53 فعالیت های نگارشی هشتم
 
انشا درباره زمستان
4 انشا
انشای ازاد درباره زمستان
مقدمه: سال چهار فصل دارد،به اسم های بهار،تابستان،پاییز و دراخر زمستان ،فصل سرما و برف و باران. زمستان همیشه حامل برف و باران و سرما بوده است وهمیشه خواهدبود.فصلی که خیلی از مردم ان را به خواب طبیعت تعبیر می کنند. فصلی که روح ازبدن طبیعت خارج می شودوبه خواب موضعی می رودتا که نوروز و بهار فره برسد ودوباره طبیعت نفسی تازه بکشدودباره زیبایی های خودرا به نمایش برساند.
انشا
 
انشا درباره زمستان
4 انشا
انشای ازاد درباره زمستان
مقدمه: سال چهار فصل دارد،به اسم های بهار،تابستان،پاییز و دراخر زمستان ،فصل سرما و برف و باران. زمستان همیشه حامل برف و باران و سرما بوده است وهمیشه خواهدبود.فصلی که خیلی از مردم ان را به خواب طبیعت تعبیر می کنند. فصلی که روح ازبدن طبیعت خارج می شودوبه خواب موضعی می رودتا که نوروز و بهار فره برسد ودوباره طبیعت نفسی تازه بکشدودباره زیبایی های خودرا به نمایش برساند.
انشا
این که با پدرم چهل سال اختلاف سنی دارم هرگز تو رابطه‌ی مستقیم پدر/دخترانه‌مون تاثیر خاصی نداشته. حتی اگه پدرم همسن مادرمم بود رابطه‌مون با هم همینقدر عجیب و مزخرف بود که الان هست! ولی این اختلاف سنی وحشتناک یه جاي دیگه خیلی بدجور خودش رو نشون می‌ده: دوستان پدرم هم بیش از چهل سال از من بزرگترن، لذا فرزندانشون هم یکی دو دهه مسن‌تر از من هستن. پدر و مادرم آدمایی نبودن که " بچه‌ی همسایه رو بکوبونن تو سر من "! در واقع هر چقدر هم که تو زندگیم ریدم،
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودمبه جلد رهگذر اما در انتظار تو بودمنسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزمخمار و سست ولی سخت بی قرار تو بودمهمه به کاری و من دست شسته از همه کاریهمه به فکر و خیال تو و به کار تو بودمخزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گلدر آرزوی شکوفائی و بهار تو بودماگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاریتو یار من که نبودی منم که یار تو بودمچو لاله بود چراغم به جستجوی تو در دستولی به باغ تو دور از تو داغدار تو بودمبه کوی عشق تو راضی شدم به نق
شعر گردانی عشق شوری در نهاد ما نهاد صفحه 42 پایه دوازدهم
 
 
انشا با موضوع شعر گردانی پایه دوازدهم صفحه 42 انشا با موضوع شعرگردانی صفحه42 انشا پایه دوازدهم درباره شعرگردانی صفحه42 انشا خفن در مورد شعرگردانی صفحه42 انشا در مورد شعرگردانی صفحه42 انشا در مورد عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما را در کف سودا نهاد انشا عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما را در کف سودا نهاد انشاء در مورد شعرگردانی صفحه42 انشاء در مورد عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما را در ک
تازه داشتم تو وب سایت ها چرخ میزدم که یهویی انشایی در مورد شهید حاج قاسم سلیمانی به چشمم خورد  . به صفحه اصلی اون سایت رفتم و ازش خوشم اومد . اون انشا درباره شهید حاج قاسم سلیمانی منو خیلی هیجان زده کرد من میخوام اون وب سایت رو به شما معرفی کنم که مطالب درسی به ویژه انشا پایه هفتم تا دوازدهم رو داخل سایتش میزاره . دانش آموزان انشاهایی که داخل این وب سایت هست رو مینویسن و به مدرسه میبرن و نمره خوبی هم میگیرن . همه از انشاهایی که میزاره راضی هستن
تازه داشتم تو وب سایت ها چرخ میزدم که یهویی انشایی در مورد شهید حاج قاسم سلیمانی به چشمم خورد  . به صفحه اصلی اون سایت رفتم و ازش خوشم اومد . اون انشا درباره شهید حاج قاسم سلیمانی منو خیلی هیجان زده کرد من میخوام اون وب سایت رو به شما معرفی کنم که مطالب درسی به ویژه انشا پایه هفتم تا دوازدهم رو داخل سایتش میزاره . دانش آموزان انشاهایی که داخل این وب سایت هست رو مینویسن و به مدرسه میبرن و نمره خوبی هم میگیرن . همه از انشاهایی که میزاره راضی هستن
ماجرای دختر تازه عروس که توسط شوهرش فریب خورد
نوعروس جوان درحالی که خیلی جدی حرف می زد گفت:یخ کرده بودم ،زبانم قفل شده بود . او می گفت تکیه گاهم می شود و باور نمی کردم این طوری پشتم را خالی کند.
افسانه کنترلش را از دست داده بود. با چشمانی گریان ادامه داد:پدرم یک عمر پادوی مغازه ای بود و جوانی اش را در آن جا با صداقت و وفاداری خرج کرد.
اما دست آخر جواب سال ها رنج و تلاشش را این طوری دادند و آبرو و حیثیت مان را به بازی گرفتند. زن جوان افزود:خدا بیامر
شهید "محمد حسین محجوب انصاری" در بخشی از وصیت‌نامه خود می‌نویسد: «پدرم شما می دانید که چقدر عاشق رفتن به جبهه بودم، پدرم تو سالها برای من از علی اکبر، قاسم و امام حسین می گفتی، آیا وقت آن نرسیده که به ندای هل من ناصر حسین پاسخ گویم. آیا وقت آن نرسیده لبیک گویان به حضور پروردگار رسید.» شهید محمد حسین محجوب انصاری یكم آذر 1339، در شهرستان دزفول به دنیا آمد. پدرش مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقا شیخ علی محجوب انصاری از ان و از نوادگان جابر ب
 
 
پایه دهم     درس دوم
 
 
نوشته عینی و ذهنی در مورد ستاره
 
 
 
 
 
 
نوع انشا:ذهنی    موضوع:ستاره
 
 
انشا درباره  ستاره شماره 1 : 
متن روی ایوان ایستاده بودم و ب اسمان پر ستاره نگاه میکردم،صدای مرموزی مرا به خود جلب کرد ،نردبامی که گوشه ی حیاط بود تکان میخوردنزدیک تر شدم ولی چیزی نبود،ناگهان به سرم زد تا از پله های آن نردبام بالا روم . پله ها را یکی یکی میگذراندم و گویی نردبام بلند تر میشد .
 
 
پایه دهم     درس دوم
 
 
نوشته عینی و ذهنی در مورد ستاره
 
 
 
 
 
 
نوع انشا:ذهنی    موضوع:ستاره
 
 
انشا درباره  ستاره شماره 1 : 
متن روی ایوان ایستاده بودم و ب اسمان پر ستاره نگاه میکردم،صدای مرموزی مرا به خود جلب کرد ،نردبامی که گوشه ی حیاط بود تکان میخوردنزدیک تر شدم ولی چیزی نبود،ناگهان به سرم زد تا از پله های آن نردبام بالا روم . پله ها را یکی یکی میگذراندم و گویی نردبام بلند تر میشد .
 
 
پایه دهم     درس دوم
 
 
نوشته عینی و ذهنی در مورد ستاره
 
 
 
 
 
 
نوع انشا:ذهنی    موضوع:ستاره
 
 
انشا درباره  ستاره شماره 1 : 
متن روی ایوان ایستاده بودم و ب اسمان پر ستاره نگاه میکردم،صدای مرموزی مرا به خود جلب کرد ،نردبامی که گوشه ی حیاط بود تکان میخوردنزدیک تر شدم ولی چیزی نبود،ناگهان به سرم زد تا از پله های آن نردبام بالا روم . پله ها را یکی یکی میگذراندم و گویی نردبام بلند تر میشد .
 
 
پایه دهم     درس دوم
 
 
نوشته عینی و ذهنی در مورد ستاره
 
 
 
 
 
 
نوع انشا:ذهنی    موضوع:ستاره
 
 
انشا درباره  ستاره شماره 1 : 
متن روی ایوان ایستاده بودم و ب اسمان پر ستاره نگاه میکردم،صدای مرموزی مرا به خود جلب کرد ،نردبامی که گوشه ی حیاط بود تکان میخوردنزدیک تر شدم ولی چیزی نبود،ناگهان به سرم زد تا از پله های آن نردبام بالا روم . پله ها را یکی یکی میگذراندم و گویی نردبام بلند تر میشد .
توضیحات

انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه
آن روز بعد از شنیدن صدای زنگ آخر، کتاب هایم را جمع کردم و راهی خانه شدم.
در راه مدام به موضوع انشا فکر میکردم، معلم نگارش از ما خواسته بود تا در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا بنویسیم.
خیلی جالب بود که در راه وانتی را دیدم که پشت آن نوشته بود: عاقبت فرار از مدرسه!
وارد خانه که شدم بوی خورشت قورمه سبزی تمام فضا را پر کرده بود.
پدرم سر کار بود، به همین دلیل بعد از خوردن نهار، سراغ تلفن همراه
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس 5 صفحه 63 با موضوع  کفش
 
 
 
 
 
 
 
انشا  با موضوع کفش شماره 1 :
کفش وسیله ای برای پوشش پا و محافظت پا از ناهمواری ها و سنگ ها و سایر اشیا برنده است . پا یک اجزای مهم بدن است که کفش وظیفه نگهذاری  از قلب دوم انسان را دارد کفش ها  در سایز ها و رنگ و جنس های مختلف در بازار وجود دارد .
انشا
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس 5 صفحه 63 با موضوع  کفش
 
 
 
 
 
 
 
انشا  با موضوع کفش شماره 1 :
کفش وسیله ای برای پوشش پا و محافظت پا از ناهمواری ها و سنگ ها و سایر اشیا برنده است . پا یک اجزای مهم بدن است که کفش وظیفه نگهذاری  از قلب دوم انسان را دارد کفش ها  در سایز ها و رنگ و جنس های مختلف در بازار وجود دارد .
انشا
انشا اتوبوس شلوغ پایه نهم صفحه 58

انشا اتوبوس شلوغ صفحه 58 پایه نهم کتاب مهارت های نوشتاری

خورشید به وسط آسمان رسیده و هوا را گرم کرده بود . من در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاده بودم تا اتوبوس  از راه برسد و  با آن از مدرسه ی خود به خانه برگردم .  بعد از چندین دقیقه اتوبوس قرمز رنگ به داخل ایستگاه رسید و توقف کرد و بعد از اینکه حس خوبی به من دست داد من با شوق فراوان به سمت اتوبوس رفتم تا با آن بعد از آن همه خستگی که در مدرسه با خود حمل کرده بو
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس 5 صفحه 63 با موضوع  کفش
 
 
 
 
 
 
 
انشا  با موضوع کفش شماره 1 :
کفش وسیله ای برای پوشش پا و محافظت پا از ناهمواری ها و سنگ ها و سایر اشیا برنده است . پا یک اجزای مهم بدن است که کفش وظیفه نگهذاری  از قلب دوم انسان را دارد کفش ها  در سایز ها و رنگ و جنس های مختلف در بازار وجود دارد .
انشا
وقتی بیرون میرم ، کاملا احساس میکنم که شایسته ی یک دختر خوب بودم و هستم. یعنی چیزی که اطرافیان و مردم و فامیل از آدم می بینن ، این نیست که یک دختر زیبا و با کلاس حق من نیست و همه کاملا ما رو وضع خوب و قابل احترام و سالم و در سطح بالا می بینن. همین دیشب که رفته بودم جايی فیلم ببینم، به طور اتفاقی پسر یکی از دوستان پدرم رو دیدم که با همسر جوانش اومده بود. دختری زیبا با چادر ملی ، و همش توی دلم میگفتم: من مگه چه چیزی کمتر از این آقا پسر داشتم که همچین دخ

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

Darkhsasti 99 دفترچه ی خاطرات ????پرواز و سقوط بانوی ایرانی???? NAIBSAZEH همه چیز درباره اینستاگرام بشارت shayan13