شعر سپید درباره بهار
دفتر شعر سِتیا
شاعر الهه فاخته
1391/12/25
آوای شکفتن گل آمد
عطر زیبای گلستان آمد
می چکد قطره, از بام
می تراود نور از روزن شب از ماه
می خندد باز درخت
می بوسد باز نسیم هر دل را که مشتاق بهار است
این یعنی . هر کسی یاد تو است
باد بهار مژده از سبز شدن می دهد با بوسه
این یعنی.
هر کسی، روی تو را می جوید در ابر بهار
می پیچد شهرت تو در عمق خیال
بودن تو , معجزه زندگی است
باز، بیا و نهالی تو بکار در دل خوابیده هر رهگذری !
تو که آمدنت، این قدر قشنگ است
باز بیا تا بهار زنده شود !
می ترسم نکند بعد از عید باز زمستان بشود
اگر تو نخندی در این فصل
و اگر دست بر شانه همسفران نگذاری !
ای که آمدن فصل بهار رخصتش را ز تو می گیرد هر سال
رخصتی ده
بگذار من نیز یک گل بشوم
آن لحظه که گفتی . سبز و سرخ بیا
من بشکفم
فصل سرما, بی چادر گرم با فراموشی هر خوبی سرد است، پر سوز است
تو بیا فصل سرما را
زدنیای سیاه عرصه ما برچین
مگذار آواره ترین عاشق شهر شویم
با بهارت تو بیا !
معجزه ای در راه است .! شاید
پایان
الهه فاخته
25/12/1391
سایت رسمی الهه فاخته بهار ,معجزه ,الهه ,فاخته ,الهه فاخته ,آوای شکفتن منبع
درباره این سایت