می دونم هرچی می کشم از این زبون دراز! و این حس همیشگی کنجکاویه !.

این خونه مال کیه !

این خونه ها !

این کوچه !

این محله !

هیس !شاید هم نصم این شهر !

لعنت به زبونی که بی موقع باز شد !

و به موقش باز نشه !

کم کم احساس ترس .

یعنی یه وقت هایی می ترسیدم .

اینا کی هستن !؟

اینجا چه خبره !

احساس می کردم یه موجوداتی دارن از روزنه های ریز دیوار همیشه تماشام میکنند !شاید خیالاتی شدم .

من !من که همه توی ایل به بی باکی و دل داشتن می شناسند !از چی باید بترسم !

مگه چکار کردم !به خودم دلداری می دادم!

اما نه پسر شوخی نیست چند روزه حس ششمم میگه این موجودات عجیب و ناشناس دنبالم هر جا میرم میاند !

هی پسر اونا من می برند سر کار !زده به سرت !می دونم زده به سرم اما صاحب کار امروز یه جورایه بود !زده به سرت !خیالات ورت داشته از بس می نشینی تنهایی به این موضوع فکر می کنی !ولی من می دونم همین الان هم دارند منو می بینند !

اینجا محله قدیمی و ساکنای این خونه ها یا اتباع خارجی اند یا مثل این همسایه دست راستی کولی و خلاف کارند !

اونا انگار من که نیستم میاند توی اتاق !اتاق !در که قفله چه جوری می تونه کسی این کارو بکنه ! نکنه اونقد ریزند که از روزنه ها وارد این اتاق کوچک و قدیمی می شوند ! آره ! چی گفتی روزنه ریز!

یعنی این سایه پشت درخت های روبرو  کیه ! چرا هرشب میاد اتاق منو زیر نظر می گیره !؟یعنی آدمیزاده !نکنه .نه پسر باز داری خیالاتی میشی کدوم سایه ؟کدوم آدمیزاد؟ چرا باید سایه رو بهت نشون بده !

می دونم اینا می خواند منو بترسونند .

می خواند یه کاری کنند من از اینجا برم .

اما چرا من !مگه من چکارشون کردم !

امشب نشونشون میدم امشب باید این سایه رو بگیرم باید ببینم چی می خواد از جون من

مرگ یه بار شیون هم یه بار

آره بهشون نشون می دم  بهشون ثابت می کنم من از چیزی نمی ترسم ؛

بدنم می لرزد

اعوزب.من شیاطین رجیم .

 

 

دونم ,سایه ,اتاق ,روزنه ,خونه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

صنایع روشنایی asemariblog Maggieomxiotan52 blogi پرورش فکر و طرز فکر و موفقیت دستگاه تصفیه آب