من


من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس آه روزها را با شب شرمده بودم

يك عمر دور و تنها تنها بجرم اين آه
او سرسپرده مي خواست ‚ من دل سپرده بودم

يك عمر مي شد آري در ذره اي بگنجم
از بس آه خويشتن را در خود فشرده بودم

در آن هواي دلگير وقتي غروب مي شد
گويي بجاي خورشيد من زخم خورده بودم

وقتي غروب مي شد وقتي غروب مي شد
کاش آن غروب ها را از ياد برده بودم

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس آه روزها را با شب شرمده بودم

يك عمر دور و تنها تنها بجرم اين آه
او سرسپرده مي خواست ‚ من دل سپرده بودم

يك عمر مي شد آري در ذره اي بگنجم
از بس آه خويشتن را در خود فشرده بودم

در آن هواي دلگير وقتي غروب مي شد
گويي بجاي خورشيد من زخم خورده بودم

وقتي غروب مي شد وقتي غروب مي شد
کاش آن غروب ها را از ياد برده بودم

محمد علی بهمنی

 

غروب ,وقتي غروب منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بانوی شنزارها کافه عشق تـــضـــمــیـن بــار پرنده فناوری دفتر فروش کولر گازی اسپلیت بچه های تَب و تابی (: pcclock | کسب درآمد از اینترنت گرشا صوت اینجا همه چی هست