یه روزی، یه دختر و پسری با هم توی فضای مجازی اشنا میشن و گهگداری با هم اونجا حرف میزدن.حرفای معمولی.این حرف زدنا حدود چند ماه طول کشید.یه شب پسره به دختره گفت:

من دوست دارم

اما

عاشقت نیستم.!!!

دختره با تعجب از پسره میپرسه که چرا این حرف و زدی؟ پسره هم میگه به خاطر اینکه یه بار فکر ازدواج و اینا به سرت بزنه.دختره بهش برمیخوره و میگه بابا من از همون اول اصلا قصدم مخ زدن و چسبوندن خودم به تو نبوده.نگران نباش

خلاصه.

این حرف زدنا ادامه داشت.

هر وقت برای دختره خواستگار میومد،دختره ناراحت میشد که ممکنه نتونه دیگه با پسره حرف بزنه در صورتی هر دوشون میدونستن که این حرف زدنه و ارتباطه به ازدواج ختم نمیشه.خودشون هم تمایلی به ازدواج با هم نداشتن.پسر بدی نبود اما دنیاشون با هم فرق داشت.

کم کم پسره و دختره شماره هم و هم از هم گرفتن.اما حتی یک بار هم صدای همو نشنیدن.پسره دوست خواهرش و میخواست برا ازدواج.

تا یه شب دختره که به پسره پیام میداد دید پسره جواب درست درمونی نمیده و بی حوصله اس.ازش دلیلش و میپرسه.اونم جواب میده که حوصله نداره.دختره بهش میگه که باشه و دیگه بهش پیام نمیده و مزاحمش نمیشه و این کار و هم کرد.

از اون ماجرا تا الان یک سال گذشته.پسره به دختره یه بار توی فضای مجازی پیام داد اما دختره اصلا انگار نه انگار که اون پسره وجود داره.دختره خبری از پسره نداره.نمیدونه ازدواج کرده یا نه.براشم مهم نیس که چکار داره میکنه

حتی الان اون دختره دیگه به اون پسره فکرم نمیکنه چه برسه بخواد ناراحت اون باشه.

(اینا نقل قولایی واقعی بود از یه نفر.گفتم بنویسمش بد نیس)

پسره ,دختره ,ازدواج ,پیام ,فضای مجازی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

havayetaze بازی و مود هواکش صنعتی | هواکش صنعتی رادیال | هواکش صنعتی آکسیال ارزان سرای نیلوفر مجموعه آثار محمد داود نصیری الحسینی آموزشگاه مداحی انوارالثقلین