تناسب (مراعات نظیر)

معنای متداعی‌کنندة یک کلمه عبارت است از مجموعه معناهایی که یک شخص موقع شنیدن آن کلمه به ذهنش می‌رسد؛ بخشی از معنای یک کلمه یا عبارت که آن را به پدیده‌های دنیای واقعی، خیالی یا مکانی و. مربوط می‌سازد. برای مثال، معنای «پرنده» عبارت است از یک موجود دو پا، بال‌دار، تخم‌گذار، خون‌گرم و منقاردار. در نظام معنایی، «معنای صریح» (denotation) معنای مرکزی و «هستة معنایی» یک واژه است و اغلب با معناهای «ارجاعی (refrence)، شناختی (cognitive) و ادراکی (conceptual) برابر دانسته می‌شود.

ارتباط و تداعی معمولاً بین دو چیز حاصل می‌آید؛ برای مثال:

الف) وقتی کسی واژة «میز» را می‌شنود، ممکن است واژة «صندلی» به ذهنش متبادر شود؛ چون صندلی همواره نزدیک میز است. این نوع از تداعی را تداعی از راه مجاورت (association by contiguity) می‌نامند.

ب) هرگاه کسی واژة «شاد» را بشنود، ممکن است به یاد واژة «غمگین» بیفتد؛ چون دارای معنای متضاد با آن است. این عمل را تداعی از راه تضاد (association by contrast) می‌نامند.

پ) هرگاه کسی واژة «مبل» را بشنود، ممکن است به یاد واژة «صندلی» بیفتد؛ زیرا معنایی شبیه به آن دارد. این عمل را تداعی از راه مشابهت (association by similarity) می‌نامند.

پس، تناسب آوردن واژه‌هایی از یک مجموعه است که با هم تناسب دارند. این تناسب و رابطه می‌تواند از نظر جنس، نوع، مکان، زمان، همراهی و. باشد؛ مثل:

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو          یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو «حافظ»

در بیت بالا واژه‌های مزرع، داس، کشته و درو به‌کار رفته‌اند، اینها چیزهایی هستند که در کار کشاورزی با هم به‌کار می‌روند و هر یک، جزئی است از یک کل که در کنار هم به‌کار رفته‌اند؛ بی‌آنکه در نگاه اول، این ارتباط و همراهی آشکار باشد. مثال دیگر:

شبی در بیابان مکه از بی‌خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار.«سعدی»

در این مثال، نام کدام اعضای اندام آدمی آمده است؟ پای، سر، دست از اندام‌های آدمی هستند. هنر سعدی این است که به این تناسب عنایت داشته و آنها را با هم آورده است؛ به‌طوری که هیچ واژه‌ای نمی‌تواند جانشین این کلمات شود؛ این همان تناسب (مراعات نظیر) است.

 تضمّن یا شمول معنایی (هم‌پوشی)

رابطة بین دو واژه که در آن معنای یکی از واژه‌ها معنای واژة دیگر را در برمی‌گیرد؛ برای مثال؛ واژه‌های «حیوان و سگ» این‌گونه به هم مربوط می‌شوند که «سگ» به نوعی از «حیوان» دلالت دارد و حیوان یک اصطلاح عمومی است که «سگ» و دیگر حیوانات را در برمی‌گیرد. در این مثال، «سگ» را «معنا شمول» (hyponymy) و اصطلاح عمومی «حیوان» را «مافوق» (super ordinate) می‌نامند. اصطلاح «مافوق» می‌تواند معناشمول‌های زیادی داشته باشد.

معنای کلمات را می‌توان به صورت ترکیب مشخصه‌ها یا مؤلفه‌های معنایی توصیف کرد. برای نمونه، مؤلفه‌های «+ مرد» و «+ بزرگ» جزئی از معنای «پدر»ند؛ هرچند مؤلفه‌های دیگری را نیز باید به آنها اضافه کرد.

گاهی بعضی از واژگان تنها در یک یا دو مؤلفه اختلاف و در دیگر مؤلفه‌ها اشتراک دارند.

وقتی معنای یک واژه، معنای واژه‌های دیگر را نیز دربرگیرد، رابطة آنها را شمول یا تضمّن معنایی می‌نامند. شمول به این معناست که اگر چیزی «سرو» باشد، لزوماً درخت هم هست؛ یعنی، کلمة «سرو» مفهوم واژة درخت را نیز دربردارد (تضمن).

می‌توانیم بگوییم که اسب، تحت شمول حیوان یا مورچه تحت شمول ه است؛ یعنی، مورچه متضمن معنای «ه» نیز هست. همچنین می‌توانیم واژه‌هایی را که تحت یک کلمة کلی (بالاتر) قرار گرفته‌اند، واژه‌های هم‌شمول بنامیم. بنابراین، اسب و سگ کلمه‌هایی هم‌شمول‌اند و کلمة کلی مختص به آنها، حیوان است (واژة شامل). «خوردن و نوشیدن» هم رابطة متضمن یا شمول دارند و شمول خوردن بیشتر از نوشیدن است.

نتیجة کلی

آموزش تناسب کار چندان مشکلی نیست ولی چون در کنار تناسب، واژة تضمّن نیز اضافه شده و در کتاب‌های درسی ـ چه زبان فارسی (1) و چه زبان فارسی (3) ـ فقط نامی از تضمّن برده شده است، پس هدف اصلی و کلی این مقاله آموزش تضمّن و تفاوت آن با تناسب و تشخیص این دو از یکدیگر است.

با توجه به مثال‌های ذکر شده، در شناخت و تشخیص تناسب و تضمّن می‌توان گفت که تضمّن به منزلة چتری (یک شیء کلی) است که چیزی جزئی زیادی (جزئیات) را در سایه و تحت تکفل خود قرار داده است. به عبارت بهتر، ما وقتی واژه‌ای به نام کشاورزی داریم، می‌توانیم بگوییم که داس، کشته، درو و. در زیر سایة آن پناه گرفته‌اند؛ یعنی، کشاورزی یک کل است و آنچه به ذهن ما خطور می‌کند و تداعی می‌شود، جزئیات آن‌اند؛ یعنی داس، کشته، درو. . پس اگر کشاورزی را با داس یا کشته در نظر بگیریم، می‌گوییم تضمّن است ولی وقتی واژه‌های کشته، درو و داس را در نظر می‌گیریم بین این کلمات تناسب وجود دارد. به عبارت ساده‌تر و بهتر، اگر از کل به جزء حساب کنیم، تضمّن و اگر تنها جزئیات را در نظر بگیریم، تناسب است.  

مثال‌های دیگر

واژة آسمان را که یک واژة کلی است، در نظر بگیرید؛ وقتی آسمان به ذهن خطور می‌کند، علاوه بر رنگ و پهنة آن، خورشید، ماه، ستاره، ابر و. ـ که هر کدام جزئی از کل است ـ به ذهن ما می‌آیند. بنابراین، می‌گوییم تضمّن است؛ یعنی، آسمان با خورشید، آسمان با ماه، آسمان با ستاره و. تضمّن است ولی وقتی فقط این جزئیات را در نظر می‌گیریم، مثلاً در این بیت سعدی: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری» ابر و مه و خورشید. تناسب هستند.

وقتی مدرسه‌ای را ـ که به منزلة کل (چتر) است ـ در نظر می‌گیریم و می‌گوییم معلم، دانش‌آموز، نیمکت، تخته‌ سیاه و. را شامل می‌شود، تضمّن است؛ یعنی، مدرسه با معلم، مدرسه با دانش‌آموز تضمّن است؛ مثل والدین و پدر، والدین و مادر، اما وقتی معلم و دانش‌آموز را بررسی می‌کنیم یا پدر و مادر را در نظر می‌گیریم، می‌گوییم تناسب است و مثال‌هایی از این دست.

تناسب ,معنای ,تضمّن ,واژة ,شمول ,تداعی ,تضمّن است؛ ,زبان فارسی ,است؛ یعنی، ,داس، کشته، ,می‌گوییم تضمّن منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش و دانلود مانگا MANGA استفاده از اينترنت وشبكه هاي اجتماعي دانلود کلیپ جدید ست هدیه مردانه شب محمدقربانی قمشی گام به گام تا موفقیت طوطی ایران | عروس هلندی