شازده کوچولوی من ! 

چقدر خوشحالم و میترسم از این همه عشق که خدا ریخت توی بغلم 

از حجم بزرگی که در من برای خودت برداشته ای 

دیگر تمام لحظه هایم شده "تو" 

بگذار تمام دنیا را آب ببرد 

بگذار سهم من از همه دنیا فقط باشد تو 

بگذار برجهای بلند را بسازند و به دورترین سیاره ها سفر کنند 

تو که هستی من چه کم دارم ؟ هیچ

شازده کوچولوی من ! 

باورم نمی شد بعد از آنهمه پرسه زدن و دنبال گشتن عشق اینگونه در خانه ام را بکوبد 

خدا را شکر که زنها مادر میشوند وگرنه همیشه حسرت حل شدن توی یک چیزی گوشه ی دلشان خالی می ماند . 

شازده کوچولوی من! 

وقتی می خندی صدای خنده ات مثل زنگوله ای تمام شبم را پر از صدا میکند . 

وقتی توی چشمهایم زل میزنی انگار چیزی از عمق وجودت را به چیزی در عمق وجودم گره میزنی 

وقتی توی بغلم میخزی تمام روحم حظ میکند از اینکه دلخواه و مامن تو هستم 

وقتی آرامت میکنم ، دردت را چاره میکنم، راه حلی برای بهانه هایت کشف میکنم انگار ماه را فتح کرده ام ، انگار بزرگترین برج زمین را به نام زده ام ، انگار در لشکرکشی ام نیمی از دنیا را به نام خودم ثبت کرده ام. 

هیچ وقت باور نمی کردم موجودی به این کوچکی اینگونه تمام دنیایم را در هم بپیچد . 

چه دگرگونی دلچسبی . 

خدایا با تمام دوری ام به خاطر این تکه ناب بهشت ، هزاران مرتبه شکر ????????????

 

پ ن : نفس مامان هفت ماهگی ت مبارک . 

 

 

 

تمام ,انگار ,چیزی ,کوچولوی , شازده کوچولوی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کنج دنج سئو و طراحی سایت نیمه روز پروژه های سئو هر چی بخوای هست امید به زندگی