داستان ازدواج جوبير و زلفا

 ابوحمزه ثمالي مي گويد : در خدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام نشسته بودم که خادم حضرت آمد و براي مردي اجازه ي ورود خواست . وامام نيز اجازه داد . مرد تازه وارد سلام کرد . حضرت به او جواب داد و خوش آمد گفت و او را نزديک خود جاي داد و از حالش جويا شد . مرد گفت : فدايت شوم . من دختر فلاني را که از دوستان شماست

حضرت منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

صندلی شماره 18 هتل لوکس herminsalak ایران تراول صنعت گردشگری تور هتل پرواز Rank2Game دیجیتال مارکتینگ گلدوزی کامپیوتری