گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید

گرچه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه اخر شد و پایان زمستان نرسید

من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم
جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید

کل این دهکده فهمید که عاشق شده ام
خبر اما به تو ای دختر چوپان نرسید

در دل مزرعه بغضم سله بسته ست قبول
گندمم حوصله کن نوبت باران نرسید

نان عاشق شدنم را پسر خان میخورد
لقمه ای هم به منِ بچه ی دهقان نرسید

تو-از-آن-دگری-رو-که-مرا-یاد-تو-بس
حیف دستم سر آن موی پریشان نرسید

گفته بودی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چاپ سیوان - چاپ روی اجسام با بهترین کیفیت وبلاگ خبری قاطی پاتی ارزان سرا گروه فناوري پارسيان|نرم افزار املاک عشق ماشین آموزش مهندسی برق رقیبم الان بخر تحویل بگیر کارآفرینی دانش پرستاری: از کلاس درس تا جامعه