داییم میگه وقتشه بری دکتر. چون دیگه عصبی شدی بهم میگه از شدت کار و فشار عصبی روت راندمان کارت اومده پایین بهم میگه تو که کارت آزاده با این راندمان نمیتونی کاری از پیش ببری ولی نمیدونم چرا گیر دادم به همین وضع
یه روز آفتابیم و یه روز نه
و من محتاج جلب توجهم و انقدر بزرگ شدم که با پیشرفتم دلم جلب توجه بخواد.
خوب. این احساس فوقالعاده ای نمیتونه باشه
خوب بودن دشمن عالی بودنه. اینو دیگه هربچه ای میدونه
میگه منبع
درباره این سایت