باز فریاد رسِ قلب پریشانم باش
تار و پودم همه درد است، تو درمانم باش
روزگاری است که دلتنگم و غمگین و خموش
تو خودت چاره ی این هق هقِ پنهانم باش
دوست دارم که تو باشی و شبی بارانی.
هم قدم در شبِ پاییز و زمستانم باش
دلِ آشفته ی من سختیِ بسیار کشید
همدمِ این دلِ رنجیده و ویرانم باش
بی تو عمری است که ویرانم و آشوب، ولی
باز فریاد رسِ قلب پریشانم باش
شاعر: مهدی ملکی الف
منبع
درباره این سایت