یه جوری دست و پام شل شده،یه جوری بی خوابی اومده سراغم،یه جوری استخونام درد میکنه و چشمام میسوزه.انگار میخوام آنفولانزا بگیرم.

خدایا این شوخی کثیفو با من نکن. الان زوده،بذار 22 ام به بعد. خوب؟!

+بدجور کلافه شدم امروز.انگار وقتی استرس امتحان دارم حالم بهتر بودا. والا

+فردا هزارو یک کار دارم؛باید برسم 2تا فصل مونده از انسان رو کامل کنم،بعد برم دندونپزشکی برای ترمیم دندونم،بعد نوبت هامو بندازم برا بعد امتحانام،بعد کتاب راهنمای آمار و زبان و جامعه شناسی و معرفت رو بگیرم؛چون توش پز ار نمونه سواله پرتکراره و خلاصه درس.امیدوارم بتونم برسم.

+و اما احساس میکنم گلوم داره آماده التهاب میشه.چیکار کنم؟برم مطب دکتر؟نرم مطب دکتر؟این روزا ویروس بدجور پخشه،هوا بدجور سرده و بالطبع مطب دکتر ها پر از آدم و غلغله از مریض ها.چه کنم؟چه نکنم؟

+دیشب فائزه یه چیزی گفت،آی ذوق کردم،آی ذوق کردم،فرزانه هم یه چیز دیگه گفت،بیشتر ذوق کردم،بعد گرفت محکم لپمو کشید،دیگه اون آدم سابق نشدم،هنوز جای انگشتاش رو صورتم درد میکنه؛همین که کبود نشد جای شکرش باقیه . خنده

+من نمیدونم چرا عکس که میگیرم کلا قیافه ام عوض میشه؟انگار من نیستم. خنده؛خیلی بدعکسم عاقا،دیشب هرچی عکس میگرفتیم میگفتم حذف کنید،یالله! والا بخدا،ینی یه جوری خط بین گونه و فکم میوفته،انگاری چهل سالمه،فائزه برگشته میگه خاک توسرت خیلی خوبه که،من میگم برو بابا،من اینجوری ندوس!تازههه حالا ک همون سه تا عکسه مونده از حدود بیست تا عکس حذفی رو دارم نگا میکنم،دارم میبینم دوتا پسر نکبت دقیقا رو صندلی های اونور ما دخترا،ژست گرفتن نگا دوربین میکردن! آی حرصم دراومده ،آی حرصم دراومده! خنده

+تلگرام رفتنم داره کم و زیاد میشه،ولی سیر استفاده ازش و موندن درش خیلی کمتر شده؛اگه خودمو چشم نزنم البته؛ولی امروز از بس گاهی بی حوصله میشدم تو زمان های استراحت،هرازگاهی میرفتم،یه نگاهی مینداختم،میدیدم خبری نیست،سرخورده برمیگشتم. 

+دیگههه،یاران کجایید؟؟؟داشتم به دوستای دبیرستانم فکر می کردم؛تصورم این بود که بامعرفتن،ولی معرفت کیلو چنده؟همیشه من اول حالشونو میپرسیدم،دیگه وقتی دیدم اونا پیش قدم یه احوالپرسی ساده هم نمیشن،منم دیگه پیام ندادم و کم کم شماره هاشون از گوشیم پاک کردم.بهتر! 

+چرا شب های یلدا ما هیچ برنامه خاصی نداشتیم؟هوم؟یعنی نه که هیچیه هیچی باشه ها،ولی خب انقدری که بقیه مانور میدن نیستیم،درحد همون انار و خونه بابابزرگ و همین!چرا انقد جدیش میکنن؟همش یه دقیقه است ها،شبی با خنده گفتم برنامه اتون برا فردا شب چیه؟یه جوری نگاهم کردن که خودبخود خفه شدم. خنده.بابام گفت از هشت میخوایم بخوابیم،جبران بی خوابی هامون شه. طعنه بزن عصن؛طعنه هارو اریم بالام جان. 

+امشب گفتم دوسال دیگه من میرم،تنها میشین،مهربون باشین،داشتم اذیت میکردم و مسخره بازی درمیاوردم؛طبق معمول بابام زدم توبرجکم؛آره مثه همه این سالها که میخواستی دکتر بشی! در نطفه خفه نشدم،ادامه دادم،اتفاقا خیلی ام جدی ام،وقتی رفتمممم،وقتی منو ندیدین،با یه حالت مسخره ای نگام کرد،از خودم خجالت کشیدم،ولی بیخیال .گفتم باخنده میرم خارژ(خارج)؛میگفت اره منتظرن تو بری فقط!گفتم پس چی؟خندیدم،اشکی که میخواست بجوشه رو با خنده پس زدم. گفتم بیخیال،جدی نگیرین،خدای ماهم بزرگه.

+دیشب یکی از معلم هامو دیدم؛خیلی بد بود،خیلی . حرف زدیم باهم،اشک ریختم جلوش،هنوز که هنوزه محکم نشدم. نوچ،راضی نیستم هنوز.

+میگم؟چقد بده که داره خوابم میبره،هنوز 70صفه دیگه باید بخونم.لعنتی چقد میخوابی توووو!!!!!!نکنه واقعا دارم مریض میشم؟

 

گفتم ,خنده ,بدجور ,خیلی ,حرصم دراومده منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شیک فایل , دانلود پروژه های تخصصی اجناس فوق العاده اجناس فوق العاده ایران تغذیه ، با ما بهترین باشید. بانوی دوراندیش وب سایت محمدرضا رشیدپور آقامحلی دفتر خاطرات املاک مال Public Management