در حالی که صبح زود داری آماده میشی ک بری سر کلاس؛
در حالی که داری از پله های دانشکده پایین میای؛
در حالی ک داری توی سلف غذا میخوری؛
در حالی که داری مثل. آناتومی و فیزیولوژی و بیوشیمی میخونی؛
در حالی که راه میفتی تو خوابگاه و هر کی مایل بود ازش فشار خون میگیری برا تحقیقِ پراتیک؛
در حالی که داری میری طبقه ی پایین ک حضوریتو توی خوابگاه ثبت کنی؛
در حالی که داری تو هوای خنک پاییزی???? قدم میزنی؛
در حالی که روی تاب نشستی و موسیقی گوش میکنی؛
در همه ی این حالا انگار یه چیزی اون پایینای قلبت راضی نیست، یه چیزی که نمیذاره مزه ی خوشحالی بره زیر دندونت، یه چیزی که اذیتت میکنه و اینجوری سخته که تظاهر کنی به خوب بودن و راضی بودنت از همه چی????
خدایا کمک
حالی ,داری ,چیزی منبع
درباره این سایت