درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت

در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟

من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت

با شانه شبی راهی زلفت شدم اما .
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت

در محفل شعر آمدم و رفتم و . گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟

می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت .!!!

شعر : محمد سلمانی

رفتدر منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ساتکست منبع متن آهنگ چیستا | طراحی اپلیکیش،سایت،pwa بیا تو بازیگری را یاد بگیرید ایران بیت | آموزش بیت کوین و ارز دیجیتال طراحي و معماري فلات کوهچنار من worldnews