آرش که حالا بزرگ شده اصلا خوشش نمی یاد بره خونه کسی که بچه نداره چون مجبوره یه جا بشینه و ادم بزرگا رو نگاه کنه که چرت و پرت میگن

پوریا هم از اینکه بوسش کنن خوشش نمی یاد واصلا با رفتن به خونه یکی دیگه مخالفِ و نمی ره تو

با این اوصاف ما هر جا بریم،این دوتا رو نمیبریم مگه اینکه مجبور باشیم،یعنی مجبورررر

مسلم اینبار رفته بود خونه داداشش و عید سال قبل بود که بچه ها هم رفتنداداشش به مسلم گفته بود بچه هات رو شب بیار اینجا

اومد خونه بهم گفت.

شب که شد گفتم نمی خوای بچه ها رو ببری خونه داداشت؟

گفت نه،حال ندارم

گفتم باشه????

همچین برگشت بهم نگاه کرد و ذوق کرد که انگار من قبلنا زورش میکردم که بره بیرون????????????

خلاصه به خودم شک کردم که قبلا چطور برخورد میکردم.????????

خونه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زیر مجموعه گیری simasaz اجناس فوق العاده تخفیف ویژه شهدای کربلاء میخک فایل همه چیز کپی ایران