طبق معمول روی تخت لم دادم و از شارژر آویزون شدم. تخمه می‌شکنم و از سرما می‌لرزم.

 

چند سال شده؟ یازده؟ نه، کمتره. بیشتر از ده ساله که توی این اتاقم.

نسبت به قبل این اتاق رو بیشتر دوست دارم. اینجا حریم منه؛ برای منه!

 

امشب بعد مدت‌ها، اتاق رو دقیق نگاه می‌کنم.

یه قسمت از پرده لای پنجره گیر کرده؛ می‌خواستم صندلی بیارم و درستش کنم اما مدام یادم می‌ره. لعنت به قدی که زیر ۱۸۰ باشه!

دیوار رو به روم پر از کاغذای رنگیه. قبلا روشون شعر و قسمتایی از آهنگ‌ها رو نوشتم. الان جای چندتاشون خالیه. یه سریاشون رو برداشتم.

یه جعبه که پر از کاغذه و اطرافش هم کلی کاغذ ریخته.چند وقته می‌خوام کاغذاش رو مرتب کنم؟ یادم نمیاد!

یه کیف سیاه خاک گرفته.دف نازنینم! با چه ذوقی گرفتمش. نمی‌دونم؛ شاید بهتر بود پیش یکی دیگه می‌رفتم. هنوز هم دوست دارم بزنم ولی چیز زیادی یادم نیست و برای راه افتادن دستام هم باید دوباره کلی تمرین کنم. البته چند وقتیم هست دستام خیلی یاری نمی‌کنه. من پیر بشم چی می‌شم؟!

میز کوچیک قشنگم. چقدر پشتش خاطره نوشتم، داستان نوشتم، درس خوندم، فیلم دیدم، نقاشی کشیدم، خندیدم، گریه کردم.اونم مثل منه؛ شلوغی رو دوست داره و از نظم بیزاره!

کتاب‌ها، گل‌ها، نقاشی‌ها، عکس‌ها، نوارکاست‌ها، سی‌دی‌ها و. 

همه‌شون روح دارن، انرژی دارن، دل دارن. من اینا رو احساس می‌کنم.

دوستشون دارم؛ خیلی زیاد! 

یادم ,دوست ,دوست دارم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

blogyar خدمات برق باربری میرداماد هیئت انصارالمهدی(عج) دانلود کده سایت تبلیغات رایگان شهرقدس