حالا دیگه مهرسام انقدر بزرگ شده که راه بره

فقط یه مشکلی داره که همش آویزون من میشه

مدام من باید کنارش بشینم تا بازی کنه وگرنه همش دنباله منه گریه میکنه

امروز بردمش تو وان کوچولوش با ده تا توپ و خانواده ی اردک ها انقدر محکم ضربه میزد به توپ که نگو

خیلی ذوق کردم اونجا

الانم کنارم خوابیده یعنی میشه یه روزی منو مهرسام همدیگرو سفت بقل کنیم بعد اون برای من داستان تعریف کنه و من برای اون داستان بگم

بخدا که میرسه اون روز و من باز بفکر فردای هستم که نگرانش باشم

میشناسم خودمو دیگه

من چرا اینجوریم واقعا!!!

قبلا که با همسرم آشنا شده بودیم و قرار بود همو بشناسیم میگفتم محبتی که بین ما شکل میگیره ارزشی نداره چون من اون رو نمیشناسم شاید مرد خوبی نباشه

توی بیمارستان که مهرسام و دیدم ذوق نکردم گفتم به پرستار که توروخدا حواستون باشه بهش بیشتر نگرانش بودم 

این نگرانی ذوق منو توی زندگی کم میکنه یا میگیره

زندگی یعنی الان یعنی دستای قشنگه مهرسام یعنی نگاه همسرم که پای تمام آرزوهای من وایساد

یعنی تماس همسرم در طول روز

یعنی وجود خواهرم

مادرم

پدر عزیزم

خدایا یادم بده بهم بگو فردا نیست

فردا نمیاد

تو همین امروز رو داری فقط همین امروز

پس قدردان من باش تا هر روز نعمات تو رو زیاد کنم

مهرسام ,یعنی ,همسرم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رئال مادرید مدیریتی ها !! آهنگ شاد ارکستری تالار برای عروس و دامادترکی فارسی کردی عربی شمالی لری لکی ایناز چت|بیتا چت|چت|چت روم راه رستگاری Amirdownload-امیردانلود برتر پیکس|عکس،دانلود فیلم و سریال مجری مستقیم تورهای مشهد بهترین سایت