تو از خاطرات دیروز من آمدی و رویایی شدی برای خواب شیرین من و با نگاه گیرایت روشن کردی تمام تاریکیهایم را.
واژه هایم غمبار بود و سکوت بود و دریایی از دلتنگی و تو بودی که همچون ملکه ای همنشین  رویای من شدی و بی اختیار تمام رویای من شدی و دلیلی شدی برای پایان دلتنگیهایم .

اکنون یاد تو مانند قصه مردیست الکی که سالهاست میگوید : این آخرین جرعه من است و شب نشده زیر قولش میزند.
امروز سرنوشت قصه مرا چه عاشقانه روایت میکند که عطر بودنت در تمام واژه های من است و من در ماورای دستان خیالت تمام روز را محو نگاهی هستم که در عکسهایت موج میزند.
من حرف دلم را برایت نمیگویم !! یک بار گفتم و در ناباوریهای زمانه گمت کردم . این بار پانتومیم احساسم را در تالار نگاهت به تصویر میکشم تا دلواپس نبودنت نباشم .

در این قحطی احساس تورا تنها برنگ تنهایی خود میبینم " هرچند که تو هم مثل من پاییزی و سرخترین رنگهایت را برای سرخی زردترین لحظه هایت می آرایی تا تنهاترین عابر ساحل تنهایی نباشی.

 

تمام منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طاهر نیوز - اخبار جدید فلزیاب تصویری 09102191330 بهار نو اطلاعات ورزشی azarca1001.rozblog.com پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان