بالاخره یک سال دیگر گذشت. شب یلدای دیگری رسید. درست یادم نیست. اما شنیده ها حکایت از آن دارد که در نیمه های شب اول دی ماه هزار و سیصد و چهل و یک ، کودکی در روستای خرم آباد از توابع شهرستان کنگاور دیده به جهان گشود. گفته می شود دوران طفولیت وی مصادف با بیماریهای واگیر و وحشتناکی شد که غالب کودکان را به کام مرگ کشاند. تقدیر الهی بر آن بود که این کودک ضعیف که امیدی به زنده ماندنش نبود با مرگ دست و پنجه نرم کند و آماده برای سختیهایی شود که شاید تصور آن هم نمی رفت. ولی ای کاش.

     اکنون در اول دیماه هزار و سیصد نود و هشت ، پنجاه و هفت شب یلدا را تجربه می کند. پنجاه و هفت یلدایی که مملو از فراز و فرود های فراوانی بود که هیچگاه امید آن نمی رفت بتواند در زیر زنجیرهای تلخ آن جان سالم به در ببرد.

      تازه به یاد آن افتادم که انسان علی رغم ضعف جسمانی چقدر در برابر مشکلات مقاوم است. واقع مطلب آن است که خسته شده ام . درمانده از جبر روزگار و منتظر آرامشی به گستردگی ابدیت. اما کی و چه وقت فقط خدا می داند و بس

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید اینترنتی Ahangi Kurdi|دانلودی ئاهه نگی کوردی آشپزی ????تـــ❤ـــولد???? آموزش خیاطی از ابتدا لایسنس نود 32 ، آپدیت نود 32 ، پسورد نود 32 دهکده زیرنویس فارسی بوی تنهایی MOVIE WEB