دیشب با اینکه به خانه ی لیلی رفتم ، و ندیدمش ، مجنون تر از هر خسرو با بوی گامهایش مست تر از همیشه بیرون آمدم.چه خوش است در هوایی نفس بکشی که میدانی و می بینی ، ذره ذره ی آن هوا دم وبازدم های یار را به قلب عاشقت هدیه میدهد.
اما من بیچاره زهره ندارم که بگویم : دوش مرا حال خوشی دست داد او که بی من بیچاره کجا بوده است ، او که هر نگاهش شفای دل بیمار من است ، نیمنگاهی به این دور افتاده ی بیخبر کند اما با همه ی این حرفها دلخوشم به یک هوایی که او در آن نفس می کشد.
شاعر جانها چه خوش گفت که :
رشک برم کاش قبا بودمی
چونکه در آغوش قبا بوده ای
اما من به همان هوا هم راضی ام و رشک می برم. قبا که جای خود دارد.
در هوایت بی قرارم بی قرارم روز وشب
سر ز کویت بر ندارم ، بر ندارم روز وشب
ندارم منبع
درباره این سایت