همان یک نفری که وقتی دلت طعم مردن میداد کار و زندگی را گذاشت کنار تا کنارت بایستد،
همان یک نفری که وقتی از در آمد تو و چشمهایت را دید زد زیر گریه،
همان یک نفری که وقتی همه حواسشان پرت بود دلش پیشت بود،
همان یک نفری که آمد دنبالت، برت داشت، بردت یک دوری بزنید تا سرت هوایی بخورد،
همان یک نفری که نگرانت شد، حالت را پرسید، دلگرمی دادت،
همان یک نفری که به یادت بود،
به یادت ماند،
از یادت نبرد،
همانی که رسمش فراموشی نبود،
همان یک نفر. اصل جنس همان است، همان یک نفر.
???? امیرعلی بنیاسدی
درباره این سایت