دیشب آرزو و رادی خونه ما موندند که صبح بریم کنار دریا  یعقوب هم اومد.  رادی حسابی بازیگوشی کرد . صبح دریا خیلی قشنگ بود هوا خنک شده.  حلیم زدیم بر بدن.  وقتی خانواده ها رو می بینم زن و شوهرها که میان با هم قدم میزنند در کمال سادگی با هم خوش می گذرانند حسرت می خورم برا خودم. سعید با بی حالی هاش با فحش دادن هاش و تنها گذاشتن هاش حسرت این چيزا رو به دلم گذاشت.  همش یاد وعده های روزهای اول زندگی می افتم به وعده ها و به آرزوهامون. ته دلم هنوز حتی مطمئن نیستم که تریاک استفاده نکنه. یواشکی سیگار رو مرتب می کنه. منم از گیر دادن بهش خسته شدم. امشب يه مشتری اومد که خونه رو قبول کرد.  هفته آینده هفته پرکاریه.  حس خوبيه اسباب کشی.  پول یعقوب رو بدم خیالم راحت ميشه. ديگه برم.  آرش رو بردم حموم. الان ساعت حدود یک بامداد روز شنبه هست. برم بخوابم.  خیلی خوبه این صفحه رو دارم.  

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چاپ کارت پی وی سی PVC و مواد مصرفی کارت پرینتر روستای آهنگرکلای بیشه سر- قائم شهر به وبلاگ آوای خوزستان خوش آمدید عاشقانه ها طاقت بیار padidegallery.com اخبار هرمزگان کارت هدیه positeand