گرفتارم، گرفتار. بهم سخت میگذره خیلی زیاد. ولی باید دهنمو ببندم و دم نزنم. تمام ثانیه هام شده حسرت و درد و آرزو. انقدر دلم خنده و شادی میخواد. انقدر دلم رها شدن از این حصار انگار همیشگی رو می خواد. دلم لک زده واسه حال خوش، واسه رهایی.
منبعگرفتارم، گرفتار. بهم سخت میگذره خیلی زیاد. ولی باید دهنمو ببندم و دم نزنم. تمام ثانیه هام شده حسرت و درد و آرزو. انقدر دلم خنده و شادی میخواد. انقدر دلم رها شدن از این حصار انگار همیشگی رو می خواد. دلم لک زده واسه حال خوش، واسه رهایی.
منبع
درباره این سایت