دیروز متنی بلند بالا نوشتم به نام استعفا از عشق  

و در عین ناباوری همه اش با یک آن قطع شدن نت دود شد و واژه هایم به هوا رفت

گمان میکنم واژه ها تکه هایی از جنس طلا هستند که عیارشان با یکدیگر متفاوت است 

و گرم شان بگذریم

برایم جالب است که میان دغدغه ها و اوج کارهای روزانه به ناگاه در دستانم حسی متشنج 

جان می گیرد که باید افکارم را جایی به ثبت رساند

امروز بی فکر اللا بی فکر عزیز . ز زاهارا و بی فکر شمس و جلال الدین  

به کارهایم پرداختم من امروز به دنیا آمدم

به خودم نگاه می کنم ایستاده ام میانه ی راه جایی پیش از سی سالگی .

برایم چه عدد غریبی است عدد 28 . ورود به این سالی از زندگی که همیشه برایم دور دست 

به نظر آمده کمی هولناک و کمی هم هیجان انگیز است

دارم میدوم تند تند و بی وقفه رو به جلو 

با خودم فکر کردم من اللا نیستم و دیوید من ، بی رحم و بی انصاف نبوده .

لااقل تا به الان مرا این چنین دلواپس نکرده  

به گمانم پیش از آنکه او به نتایج دیوید برسد من به اللای کنونی رسیده بودم.

اما شاید عشق را آنچنان آتشین در ارتباط با او نیافتم.

دوستی و صمیمیتی چند ساله میانمان هر روز جان گرفته و آراممان کرده

شاید من ابتدای راه معرفتم  با خودم فکر کردم شاید بهتر است من هم برای

خودم چون شمس قواعد چهل گانه داشته باشمو بنویسم. 

هنوز پشت منزل اول درجا میزنم

آها داشتم از خودم می گفتم ازامروز که شوقی ناخواسته از صبح به خاطرم می آورد 

که امروز روز تولد توست

روز تولد و تحولی بزرگ برای رسیدن به دنیایی مرموز اما پر از زیبایی 

مثل تصاویر سرگرم کننده مجله ها که باید دنبال تفاوت ها بگردی باید در دنیا

ریز و دقیق شد تا زیبایی هایش را ببینی

از دیروز دارم سعی می کنم آدمها را آنگونه که هستند دوست بدارم بی آنکه

در موردشان پیش داوری بکنم . 

قطعا برای سه سال پیش رو تا رسیدن به آستانه ی سی سالگی 

برنامه هایم را خواهم نوشت و کنار هرکدامشان که رسیدم تیک خواهم زد.

 

تولد ,شاید ,برایم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود جدیدترین آهنگ ها اخبار برتر hooshemalidariran باشگاه برنامه نویسان جوان اولین باشگاه برنامه نویسی در ایران نمایندگی رسمی خدمات محصولات توشیبا در اصفهان ایمان به مسیح خداوند آیفون تصویری دلخوشی