چهارشنبه هوا سرد بود. حضرت پدر گفت با هم بریم باتری دستگاه تست قند خون بگیریم. گفتم نمیام کار دارم. مادر خانم با حضرت پدر رفتند ساعت حدود 10 صبح بود. یکم تمرین و ترجمه زبان داشتم انجام دادم. فیلم دیدم. فضای مجازی چرخیدم. در تمام این مدت نازی توی پذیرایی آزاد و رها برای خودش پرواز کرد. قدم زد و یکم خرابکاری کرد! والدین گرام دستگاه تست قند جدید ند. رفتند ارامستان و بعد خونه مامان بزرگ رفتند و شب ساعت 21 برگشتند. دوتا دایی و دوتا خاله رو هم دیدند. دستگاه رو راه انداختم و طبق معمول اولین نفر که امتحان کرد من بودم.

پنجشنبه صبح بیدار شدم رفتم دوش بگیرم سر و صدای زیادی میومد تا حالا به این مسئله فکر نکرده بودم که اینقدر صدا توی حمام میاد! خواهریا و بچه هاشون اومده بودند و از همون اول با تمام قوا سر و صدا رو شروع کرده بودند. کلی بازی کردیم. حضرت پدر هم ناهار اومد خونه و تا شب موند. و کلی میوه خوردیم بجای شب یلدا چون همشون جایی دعوتند و خونمون نمیاند.

خواهری لباسامو دید و دوتاشونو که نپوشیده بودم برداشت. لباسای من بدرد دوران بارداری خواهری میخوره! از بسکه خواهری ریزه میزه هست.

امروز حوصله م خیلی سر رفته. از صبح یکم تمیز کاری خونه رو انجام دادم با اون همه خواهر زاده اوضاع خونمون انگار اوضاع بعد از زلزله هست. خیلی فضای مجازی چرخیدم. هنوزم حوصله ندارم.

خواهری ,خونه ,رفتند ,دستگاه ,مجازی چرخیدم ,فضای مجازی ,انجام دادم ,فضای مجازی چرخیدم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کرشمه پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان آزمایشی هیئت بیت العباس تهران مطالب روانشناسی مته و قلم دل نوشته ای برای مامانم فضامووی | تماشای آنلاین فیلم و سریال