آنمون جان دردت به جانِ جان سی و چند ساله و قلب چند ماهه ام
لبخندت اتفاقی تاریخیست
درست مثل  زخم جنگ های سرخ
به وقت پیچیده شدن با پرچم سفید
 مثل
دویدن سربازهای از خون برگشته به رگِ دختران گیس کوتاهِ
قلب به راه
درست مثل کورصدایی از رادیو
که اسیرهای جنگ از کاسه های آبِ ریخته سبز میشوند
و مثل
عهدنامه های صلح نوشته شده
که کنجِ بی تابی های گل نراقی مرا ببوس می شنوند
آنمون جانم
لبخندت اتفاقی تاریخیست
که هر بار از کنج لبت می افتد
گوشه ای از من
به تاراج می رود
گاهی دشتی که تو بارانش
گاهی شوری که تو آغازش
گاهی نوایی که تو پایانش
کافیست بخندی
کافیست اتفاق بیفتد
آنمون جانم دردت به جانِ جان بسته به لب هایت
لبخندت عهدنامه ای تاریخیست
که نوشته شده
 تمامِ جان محمد برایت
تو فقط بخند.

 

 

محمد ستایشی


 

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

واردات انواع نژاد سگ سرمایه گذاری انیس دانلود دانلود آگهی ترحیم لایه باز اینستا شرکت افشار شاعر قرن هستی آقای حمیدرضا نگین تاجی !!دلشکسته!! مشاوره حقوقی وکیل دات کام