« وحي خدا »
سر رشته ي وحي خدا،بر آدمي شيدا كه نيست
نزد خداوندش بُوَد ، آنجا بُوَد اينجا كه نيست
سر رشته ي وحي خدا،بر هوش ما سر مي زند
گر هوش ما نشناسدش،بيجا بُوَد برجا كه نيست
آن پرتو وحي خدا ، آماده خواهد هوش ما
گر هوش ما آماده نيست،آن مي پرد پيدا كه نيست
سـر پرتو وحي خدا ، بـر آن پيمبرهـا رسيـد
آنها يقين دانستنش ،هركس بر آن دانا كه نيست
آثار آن وحي خدا ، در ملك دنيا ديده شد
آثار آن هر كس نديد ،آن آدم بينـا كه نيست
غفلت كه در آدم بُوَد ، آدم غلط كاري كند
وحي خدا نَـبْود غلط ،نقش غلط زيبا كه نيست
غفلت كه از آدم بُوَد،وحي خدا را چاره چيست
وحي خدا اصلاً ابد،پا بست بر ماها كه نيست
هركس چو خِنگ خفته است،وحي خدا نشنفته است
آن را از آن نـشنيدنش، ترسيدن و پروا كه نيست
منزل چرا محكم كني ، دنيا خرابش مي كند
حرصت فراوان ميكني،فكرت برآن عقبا كه نيست
منزلگه هر آدمـي ، در ملك دنيا شد خراب
در ملك عقبي آدمي، بي منزل و مأوا كه نيست
فكرت براين خواب وخورست،هيهات ازاين فكرغلط
خواب وخورت،شيرين تر از يك دانه خرما كه نيست
جهلت اگر افزون كني،آن وحي حق را نشنوي
آن جهل تو قابل برِ ،آن خالق يكتا كه نيست
آن جهل سركش را مجو،درجاده گمراهي است
جهلت كه سركش ميبُوَد،بر وحي حق جويا كه نيست
اين جهل تو از اولـش ، كور ره الله بُوَد
در آن صراط مستقيم،بر وحي حق پويا كه نيست
عقل سليم آدمي ، در راه حق پويا بُوَد
آن وحي حق ثابت كند،آن بي پَر وبي پا كه نيست
در محضر فرماندهي، وحي خدا ثابت شود
سرتاسر دور جهان،وحيَش جهان پيما كه نيست
هر آدم بي درك وفكر،كي مي توان عيسي شود
ولگردي وبي فكري اش،مانندآن عيسا كه نيست
آن آدم ولگرد كور، نـتوان رسد در كوه طور
خودخواهي آدم يقين ،همگام بر موسا كه نيست
وحيي بر آن پيغمبران ،از جانب حق مي رسد
بانگي برآنها ميزند،چون موج صد دريا كه نيست
وحي خدا را اي حسن ،تشبيه بر بانگي كني
چون كوه البرز است آن،يكجا ديگر حاشا كه نيست
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی
خدا ,ملك ,بُوَد , وحي خدا منبع
درباره این سایت