خیلی وقت نیست رسیدیم خونه.

با اینکه کلی از کار مدرسه مونده بود اما ترجیح دادم برم و حتی لبتاب هم با خودم نبردم که چه کار خوبی کردم!(البته الان ک مجبورم تا صبح بیدار بمونم بجاش ولی نه مجبور نیستم)

فک کنم بعد از سال ۸۹ ک با دکتر کمپانی و ی سری از بچه های دانشگاه واسه پروژه پایانی کارشناسی رفتیم و توی مسیر آبشار رو هم دیدیم دیگه نرفته بودم

یادمه هندونه هم گرفته بودیم و امروز چندبار یادش کردم و واس راحله هرچی یادم بود از اونروز گفتم یادش بخیر. واقعا چقد سرخوش بودیم .

صبح اما توی خواب دیدم که دارم ی سرود با بچه های کلاس خودم و خانم عمادی کار میکنم ک تو جمع بخونن یه مراسم بود مراسم امام علی بود شاگردای من دخترن اما اینا پسر بودن سه تا از کلاس من سه تا کلاس دیگه یکیشونم یادمه امیرعلی بود

شعر اینجوری شروع میشد ک ماه اومد شاه اومد

یادمه شعر پرمحتوایی بود تا چش باز کردم سریع واس اینکه یادم نره دفترچه یادداشت و خودکارم رو برداشتم اما بجز همین و ی کوچولو دیگه یادم نیومد

جالبه من جز وسایل ضروری ی دفتر و خودکارم دیروز بردم با خودم ک کمی بدرد خورد

نتم نداشتم اما نت روشن کردم و سرچ کردم

جالبه ک هیچوقت نشنیده بودم این شعرا رو . هیچوقت

الان دانلود کردم و گوش دادم

اما هیچکدوم نبود.

 

همش حس میکنم ی پیامی تو خوابم نهفته هس ک از درکش عاجزم

کلاس ,یادم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان لوازم جانبی موبایل راهنما سئو وب رسا دکور سرزمین عقاب ها کادو سرا عکس جدید ، عکس پروفایل، عکس جدید بازیگران، عکس مذهبی فروشگاه ام آر کالا و خدمات نمینویسم :) گالری عکسهای امین غـــلامـيــاري