این جمله ای که حالا قصد دارم در باره ملک الشعرائ بهار بنویسم، جمله خشم برانگیزی است.

دشمن تراش.

کینه آفرین.

شاعر تو این مملکت هست که اگر در توانش باشد بعد از شنیدن قضاوت من راجع به ملک الشعرا ،با دو دست مبارکش خفه ام می کند.

شاعر دیگری هست که خواهد گفت : برو بُزت را بچران بی سواد!

شاعرانی هم  هستند که خواهند گفت: 

آخه نکبت ! توبلد هستی  یک بیت شعر را درست از رو بخوانی و حالا 

داری هی زر زر می کنی.

 شاعر بعدی کسی است که اگر روزی همه دستگاه های فرهنگی ایران مثل وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون و نهاد های کوچک و بزرگ شعر و شاعری و رومه ها را  تیول کند، از روی خود شیفتگی اجازه نمی دهد حتّی یک آبدار خانه مثل آبدار خانه انجمن ادبی محمد هلال ، از میان این همه امکانات ملّی بی حساب و کتابی که در سراسر کشور دیده می شود، به اسم ملک الشعرا نام بخورد.

همه را به اسم خودش و پدرش  ومادرش و زنش و مادر زنش و دخترش و پسرش و فامیل هاش تابلو نصب می کند و مثل رهبر کره شمالی همه را وادار به کرنش می کند در برابر عکس و تمثال آنها.

چهارمی چیزی بر زبان نخواهد آورد تا به زعم خودش جواب ابلهان را با خاموشی داده باشد.

البته همه آنها از زاویه ای ، درست خواهند گفت.

بنده هم اعتراضی ندارم.

با این حال اجازه بدهید عرض کنم: 

از صفوّیه به این سو فقط یک شاعر داریم و آن هم ملک الشعرا بهار است که امروز زاد روزتولد اوست. فکر کنم صد و چهلمین سال تولد او راامروز باید جشن بگیریم.

 

برخیزم و زندگی زسر گیرم 

وین رنج دل از میانه برگیرم

 

 

الشعرا ,شاعر ,آبدار خانه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آندروید دانلود فانوس دریایی baseplan آنلاین فاخته پرواز بهاردرخزان M&B زیبایی و زناشویی