ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت

وی جام بلورین که خورد باده نابت

خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر

از خواب برآرم که نبینند به خوابت

ای شمع که با شعله دل غرقه به اشگی

یارب توچه آتش که بشویند به آبت

ای کاخ همایون که در اقلیم عقابی

یارب نفتد ولوله وای غرابت

در پیچ و خم و تابم از آن زلف خدا را

ای زلف که داد اینهمه پیچ و خم و تابت

عکسی به خلایق فکن ای نقش حقایق

تا چند بخوانیم به اوراق کتابت

ای پیر خرابات چه افتاده که دیریست

در کنج خرابات نبینند خرابت

دیدی که چه غافل گذرد قافله عمر

بگذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت

آهسته که اشگی به وداعت بفشانیم

ای عمر که سیلت ببرد چیست شتابت

ای مطرب عشاق که در و مکان نیست

شوری به جز از غلغله چنگ و ربابت

در دیر و حرم زخمه سنتور عبادت

حاجی به حجازت زد و راهب به رهابت

ای آه پر افشان به سوی عرش الهی

خواهم که به گردی نرسد تیر شهابت

شهریست بهم یار و من یک تنه تنها

ای دل به تو باکی نه که پاکست حسابت


گاتاهای | بزرگترین مرجع شعر منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

????????IranPaladins | مرجع فارسی پالادینز هر چی که بخوای اجناس فوق العاده آهن نوین سایت داش سعید امنیت اماکن hatef612 14Addres