خواهرم دوست دارد برود خارج.
دوست دارد برود لندن.
دوست دارد توی فنجان های انگلیسی چای بخورد.
دوست دارد حجاب نداشته باشد.
دوست دارد موهایش را رنگ کند.
دوست دارد رژ بزند و برود توی خیابان.
دوست دارد کفش پاشنه بلند بپوشد.
دوست دارد هیچکس به او نگوید سرم درد می کند.
هیچکس به او نگوید ناهار چی داریم؟
خواهرم دوست دارد برگردد عقب.
دوست دارد خیلی کارها را انجام بدهد.
دلش می خواهد خیلی کارها را انجام ندهد!
و بارها می پرسد چرا من نمی توانم بروم انگلستان؟
گاهی دلش می خواهد تنها باشد،خانه ی مجردی داشته باشد،دلش می خواهد برود توی خیابان ها و تا دیر وقت برنگردد.
دلش می خواهد برای پوشیدن چیزی از کسی اجازه نگیرد.
دلش می خواهد بلد باشد برقصد.
دلش می خواهد بلند بلند بخندد.
حتی دلش می خواهد عاشق شود.
گاهی بینهایت دلش می خواهد عاشق شود .
دلش می خواهد عاشق شود.
خواهرم دلش می خواهد عاشق شود.
اما هیچ کدام از این کارها را نمی کند.
او صبح به صبح برای دخترهایشان صبحانه آماده می کند.
بعد به فکر ناهار است و بعد مراقب است،
مراقب دختر 18 ساله اش است تا خوب کنکور بدهد.
و به این فکر می کند که اگر دخترش روزی عاشق شد باید با او چه رفتاری داشته باشد.


سرگرمی ، مقالات مفید و معرفی بهترینها دوست ,عاشق ,برود ,خواهرم ,کارها ,دوست دارد ,خواهد عاشق ,دارد برود ,خواهرم دوست ,خیلی کارها منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش شرکت توده آزمای خاورمیانه تخفیفان decoryn نوین پله حس زیبا هتل رفاه مشهد ابر و باد webino