خاكسار ابهري؛ شاعري كه دل در گرو اميرالمؤمنين(ع) داشت.
وي تحصيلات
ابتدايي و دبيرستان خود را در شهر ابهر گذراند و پس از تحصيلات چند سالي را
در تهران ساكن بود. اين شاعر و نويسنده از همان نوجواني سر پُر شوري داشت
وشعر ميسرود و شورافكني
ميكرد.
خاكسار از خودنمايي و شهرت طلبي به
شدت پرهيز ميكرد. در سال 1347 وقتي 35ساله بود، كريم نيرومند، مؤلف كتاب
«سخنوران و خطاطان زنجان»از وي خواست شرح حال و زندگينامهاش را بهطور
مختصر براي او بفرستد تا در كتابش چاپ كند اما خاكسار امتناع كرد و پاسخ
داد: «اين همه شاعر و نويسنده در اين مملكت است. شرح حال آنها را چاپ
كنيد.»
بار ديگر 27 سال بعد در سال 1374 در آخرين ماههاي زندگياش،
مرحوم آقاجان فخيمي نويسنده كتاب «تاريخ ابهر»، كه دوست و هم كلاسيش هم
بود، از وي زندگينامهاش را براي درج در اين كتاب در خواست كرد كه خاكسار
باز هم امتناع كرد. اين موضوع نشان ميدهد كه روحيات و خلق و خوي او تا
آخرين لحظات زندگي هيچ تغييري نكرده بود.
آثار
از خاكسار ابهري كتابهاي زيادي به زبانهاي فارسي و تركي به
چاپ رسيده است. نخستين اثر او به نام «شورهزار» در سال ۱۳۳۷ چاپ شد. در
همين سال بود كه همكاري خود را با رومه «توفيق» در عرصه طنز انتقادي
آغاز كرد. در سال ۱۳۳۸ « قبول، تجديد، رّد» و «هي هيها» و در سال ۱۳۳۹
كتاب «زنجير» و بعد از آن تا سال ۱۳۴۶ آثار ديگري از قبيل «فكاهيها»،
«آخرين بازي»، «مجموعه اشعاري به زبان محلّي» و «خاك برسرعشق» را به
دست چاپ سپرد.
در سال ۱۳۵۲ اثر ديگر خود به نام «ملاظفر» را به چاپ
رساند. او همچنين چندين سال در وزارت فرهنگ آن زمان به شغل معلمي اشتغال
داشت. وي در سال ۱۳۷۲ مجموعه اشعاري به نام «كهنه خرابات» را چاپ و منتشر
كرد. كهنه خرابات آخرين اثر اوست كه در سال 1372 به چاپ رسيد. از جمله
اشعار اوست:
آن يار كه نامش به سر آغاز كلام است
مهري است كه در پرده شب بدر تمام است
هر چند كه در حد سخن نيست جمالش
آن قدر توان گفت كه زيبايي تام است
گه جلوه كند در شفق و گه به گل سرخ
گه همچو شرابي است كه لبريز ز جام است
خاكسار با الهام از «حيدر بابايه سلام» شهريار، منظومه «ابهر چايو» را با اين مطلع سروده است:
ايلدريملر شيپور لارين چالاندا
ملا داغو گوي عاباسون سالاندا
سيل قوزانوب تخته كورپون آلاندا
ابهر چايو نو بهارونوار اولسون
(زنده
باد بهاران ابهر، آن زمانهايي كه صداي رعد و برق ميآيد و كوه «ملا»
عباي سبز بر دوش ميكند و سيل خروشان از شدت زيادي از بالاي پل چوبي عبور
ميكند)
ارادت به مولاي متقيان
مرحوم خاكسار با اينكه در ظاهر پيرو هيچ رسم و
قاعده مشخصي نبود و سركش و بيقرار به نظر ميآمد ولي بسيار دلسوخته و جفا
كشيده بود و در نهانخانه دل، تعلق خاطري عميق به ائمه اطهار بهويژه مولاي
متقيان علي(ع) داشت .وی در شعر گل كعبه كه مقصودش علي(ع) است در كهنه
خرابات مينويسد:
فلكاي دوست بهبند است چو نخجير ترا
كي تواند كه كشد چرخ به زنجير ترا
تو كه خود مظهر شق القمري در دل شب
مهر روي تو و ماه اختر شبگير تو را
چو نهي پاي به محراب كمان خانه يار
ميزند بوسه به سر تيغ چنان تير ترا
تويي آن آينه چهره نماي ملكوت
بشر اين نقش نديدست به تصوير ترا
اشعار طنز
خاكسار اشعار طنز زيادي دارد كه براي نمونه به 2 بيت اشاره ميشود:
داداش لاف و گزافي بوشلا سندن قهرمان چيخمز
بوراخ بو سوزلري منقل باشوندان پهلوان چيخمز
چوپان قورت اوستونه چولده، ايتيني كوشگورور، اما
ئوزينه فاش اولوبدور كه كوتوكدن قورت باسان چيخمز
(اي
برادر من، اين حرفها را رها كن و لاف قهرماني نزن. چون خودت بهتر از هر
كسي ميداني كه انسان معتاد نميتواند قهرمان يا پهلوان بشود. اين كارت به
مانند كار آن چوپاني است كه سگش را براي شكار گرگ ميفرستد، ولي خودش به
خوبي آگاه است كه سگ نميتواند به گرگ غلبه كند)
روح پر شور و قلب پر
تپش او تاب ناملايمات روزگار را نياورد و در دي سال 1374 كه مصادف با ماه
رمضان بود در 62 سالگي با تني نزار و قلبي پر اندوه بر دوش دوستدارانش
روانه بهشت كبري ابهر شد تا براي هميشه در آنجا آرام بگيرد.
در قسمتي از قطعه شعري كه سعيد بداغي براي سنگ مزار خاكسار سروده، چنين آمده است:
گرفته چهره باغ سخن غبار اينجا
شكسته لاله انديشه داغدار اينجا
زمانه دفتري ازشرح بيقراري را
نوشته بر وجبي خاك، يادگار اينجا
غلام، دوست بود سر بر آستان علي
نخفته است يكي مير تاجدار اينجا
منابع:«تاريخ ابهر»، آقاجان فخيمي
ـ «شعرا و خطاطان زنجان»
كريم نيرومند
پایگاه خبری شاعر
شهرها سوخته از آتش آهی گاهی
نالهای داده به باد افسر شاهی گاهی
ای بسا قدرت پیکان تهمتن نکند
آنچه کرده مژهی چشم سیاهی گاهی
نظری کن سوی رندان که سلاطین جهان
بنوازند فقیران به نگاهی گاهی
گر دمد سبزهی عشق از دل ما نیست عجب
رسته درسینهی بس، سنگ گیاهی گاهی
به امید کرم خواجهی خوبان باشد
گر کند بندهی گمراه گناهی گاهی
شادمان باش که در دیدهی ارباب وفا
کوه هم سنگ بود با پرکاهی گاهی
پای رفتن نبود در ره سرمنزل عشق
آنکه را هست غم کفش و کلاهی گاهی
خاکسارا خبر گمشدگان را تو بگوی
گر نباشد خبر از سالک راهی گاهی
سایت ادبی شهید رابع استهبان گاهی ,خاكسار ,كتاب ,اشعار ,زيادي ,آخرين ,خاکسار ابهری ,غلامعلی خاکسار ,كهنه خرابات ,غلامعلی خاکسار ابهری منبع
درباره این سایت