شعر درباره انتظار | عاشقانی چشم به راه معشوق
تمنا وصال
از تمنای وصالش از هر چی چشم گذر کردم
از کوچه او بی گذر از عشق دگر حذر کردم
از نظر بازی او دل را رسوا جهانش کردم
تا غروبی به نازش ساحلی را دریا کردم
گرچه نادم شوم از عشق بی ساحل او
به سزای شب غلفت ما از نهانم به در کردم
مجنون یار درباره انتظار منبع
درباره این سایت