گفتم : ای زیبای من رحم کن بر دلم
گفت : دل ی, دلفریبی , اطمینان چه سود ؟
گفتمش : بنشین , بگویم رازدل
گفت :" طعم غربت را نمیدانی, تو تنها نیستی !
شاپرک بر ناز گل خوابیده است
طعم تیغ خار صحرا را نمیداند هنوز
در میان آشوب دلهای بیقرار
بیتحرک بودن, قصه ای بیباور است !
تو دلم دیدی و من درد غربت دیده ام
تا که غربت را نفهمی بیگمان از دلم چیزی ندانی مهربان !" فاخته درد غربت را نداند
( درد غربت . درد من نیست ! )
هر کسی از جنس خود , اسرار گفت
هر کسی راهی رود از دیگری راهش جداست
اینچه دنیای عجیبیست
هر کسی یکراه دارد از راه یکدیگر سواست !
- شاعر الهه فاخته
- کتاب شعر فاخته
سایت رسمی الهه فاخته غربت ,فاخته ,الهه ,الهه فاخته منبع
درباره این سایت