گرچه تا غارت این باغ نمانده است بسی
بوی گل می رسد از خیمۀ خاموش کسی

 چه شکوهی است در این خیمه که صد قافله دل
می نوازند به امیّد رسیدن جرسی

 دامن خیمه به بالا بزن ای گل که دلم
جز پرستاری درد تو ندارد هوسی

ای صفای سحری جمع به پیشانی تو!
باد پاییم و به گردت نرسیده است کسی

بر سردار تمنّای تو گل کرد مسیح
یافت از شعلۀ ادراک تو موسی قبسی

راهیم کن به تماشای جمالت بگذار
بر سر سفرۀ سیمرغ نشیند مگسی

 چه صمیمی است خدایی که تو یادم دادی!
لطف محض است اگر نیست جز او دادرسی

 باز شب آمد و من ماندم و این گریه و .نیست
جز ابوحمزۀ توفانی تو همنفسی

محمد_فخارزاده


سایت ادبی شهید رابع استهبان خیمه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مرکز بین المللی زبان های خارجی کارینو مهتاب رایانه A moment to read تل استار مجله ویدئویی داربین مرکز فروش فلزیاب | طلایاب | دفینه