با دیدن کارم غش غش خندیدن و پسر اولیه یکم خم شد و گفت:
_خیلی جذابی.
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
_برو عمو این حرفا به تو نیومده. برو دوغتو بنوش.
تک خنده ای کرد و گفت: این پایتخت نبود مردم می خواستن چی به زبون بیارن خداداند.
با تحقیر نگاهی به سر تاپاش کردم و گفتم:
_این دانشگاه نبود چطوری پسرای دهاتی میخواستن با دخترا رفیق بشن؟
بهش برخورد، چون با عصبانیت گفت:
_چی گفتی؟
_همین که شنفتی!
با حرص گفت: نه دوباره بگو جوجه فکلی.
زندگی برتر منبع
درباره این سایت