_برفستان_شیخ بهایی
روزی مردی با عیالش مشغول غذا خوردن بود ودر میان سینی ایشان مرغ بریان شده اي قرار داشت.
در آن حال ،سائلی به در منزل امد وآنها وی را مایوس کردند. اتفاق افتاد که آن مرد فقیر شد وزنش را طلاق داد،وآن زن شوهر دیگری اختیار کرد.
روزی شوهر با او غذا میخورد ومرغ بریانی نزد ایشان بود که ناگاه سائلی به در منزل آمد. ان مرد به عیالش گفت:این مرغ را به این سائل بده .آن زن چون مرغ را نزد سائل برد. دید شوهر اولش هست؛مرغ را به او داد وگریان برگشت.
شوهر از سبب گریه اش سوال کرد ؛گفت :سائل شوهر سابق من بود وقصه محروم نمودن آن سائل را نقل کرد.
شوهرش گفت :و الله آن سائلی که محرومش نمودید،من بودم!
کشکول شیخ بهایی,فال شیخ بهایی,شیخ بهایی
***
برفستان بهایی ,شوهر ,سائل منبع
درباره این سایت