روباه گفت: سلام! شازده کوچولو سر برگرداند و کسی را ندید، ولی مودبانه جواب سلام داد.
صدا گفت: من اینجا هستم، زیر درخت سیب.
شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟ چه خوشگلی!.
روباه گفت: من روباه هستم.
شازده کوچولو گفت:بیا با من بازی کن،من آنقدر غصه به دل دارم که نگو.
#شازده کوچولو
داستان کوتاه شازده ,کوچولو ,روباه ,شازده کوچولو منبع
داستان کوتاه شازده ,کوچولو ,روباه ,شازده کوچولو منبع
درباره این سایت