آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن، آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید، آن زمان که تنگ میبندید برکمرهاتان کمربند، در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می‌کند بیهوده جان قربان! آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید! نان به سفره،جامه تان بر تن؛ یک نفر در آب می‌خواند شما را. موج سنگین را به دست خسته می‌کوبد باز می‌دارد دهان با چشم از وحشت دریده سایه‌هاتان را ز راه دور دیده آب را بلعیده درگود کبود و هر زمان بیتابش افزون می‌کند زین آبها بیرون گاه سر، گه پا. آی آدمها! او ز راه دور این کهنه جهان را باز می‌پاید، می زند فریاد و امید کمک دارد آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید! موج می‌کوبد به روی ساحل خاموش پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش می رود نعره ن، وین بانگ باز از دور می‌آید: " آی آدمها ". #نیما_یوشیج
داستان کوتاه آدمها ,زمان ,ساحل منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دیده بان1404 روستای اق چشمه فروشگاه اینترنتی پایگاه اینترنتی باشگاه فرهنگی ورزشی قائم کربن اکتیو یا کربن فعال و کاربرد آن توی کره Tv koreمرجع دانلود فیلم و سریال کره ای سورس ربات های تلگرام مشاوره مالیاتی تهران « زیبایی های نماز »