المپیاد ریاضی :

سری قبل از منطقه بعنوان چهارمین نفر رفتم بالا برای مسابقه ی استانی . اولش خوشحال بودم ولی هر چی به مسابقه نزدیک میشدیم من عصبی تر میشدم و روزای اخر هم که فقط غر میزدم . روز اخر نکته های چند تا فصل مهم رو خوندم و کتاب رو گذاشتم کنار و تا فردا صبح با ارامش خوابیدم . قرار بود اولیا ما رو ببرن اموزش پرورش ( همه هم ماشاا. مسئول ) بعد خودشون ما رو میبرن مسابقه . خلاصه رسیدیم اموزش پرورش از ساعت هفت و نیم تا هشت فقط دنبال اقای خانی(از عمد اسمش رو اوردم تا اگه دید ادم شه متیکه ی ) مسئولیت پذیر( مسئول برگذاری مسابقات ) بودیم که بالاخره تو یکی از اتاق ها پیداش کردیم . رو هر در از اتاق ها درباره ی این مسابقه زده بودن ولی از هرکی میپرسیدی نمیدونستن قضیه چیه ؟!!!!!! ( من میگم همه مسولیت پذیرن شما بگو نه ) خلاصه بعد کلی بگیر و ببند ، اقای خانی اومد رضایتنامه ها رو جمع کنه منم از طرف مدرسه بهم رضایتنامه نداده بودن و از روی تنبلی دست نویس هم نکردم و تا اخرش به روی خودم نیاوردم و اقای خانی مسئولیت پذیر هم انگار اول صبحی از تتلو جنس گرفته بود ، مثل گیج ها نفهمید من رضایت نامه ندارم و همینطوری من و برد . خلاصه با بچه های هم منطقه ای خودمون که چهار تا پسر و هشت تا دختر بودیم سوار ون شدیم . خلاصه تا رسیدن به اردوگاه من و بغل دستیم کلی حرف زدیم و از خاطراتمون و جشن های مدرسمون تو این اردوگاه گفتیم. بعد از رسیدن ما رو راهنمایی کردن برای خوردن صبحانه به سالن غذاخوری (بهمون گفته بودن کله سحر بیایین اموزش و پرورش ، مسئولیت پذیری هم موج میزد تا رسیدن به اردوگاه همه داشتن از گشنگی میمردن .) خب بالاخره رسیدیم به اردوگاه . ما رو که راهنمایی کردن بشینیم پسرها هم امدن پیش ما بشینن که دیدم یه اقای مسئولیت پذیر یه چیزی به پسر ها گفت و پسر ها هم ما رو نگاه کردن و با قیافه های ناراحت به سالن برادران راهی شدن . اینجا بود که فهمیدیم سالن خواهران و برادران جداس . خلاصه بعد از کلی مسخره کردن سالن خواهران و برادران شروع کردیم به صحبت درباره ی المپیاد ریاضی ( مسابقه ی امروز ) . و بعد هم نمیدونم چی شد که بحث کشید به فوتبال و .

دوستای خوبی پیدا کردم . تا اومدن بقیه بچه ها از مناطق مختلف تهران ما صبحونه رو خوردیم و بعد هم بدون اجازه رفتیم تو محوطه اردوگاه که پر از گل و سبزه بود راه بریم و حرف بزنیم . خداروشکر محوطه خواهران و برادران نبود و کسی هم با کسی کاری نداشت . همه مثل ادم کاراشون رو میکردن و تمام . بعد از کلی دور دور برگشتیم . تقریبا همه اومده بودن و میخواستن مسابقه ی انفرادی رو شروع کنن من افتادم میز اخر. امتحان رو دادیم و مراقب ها هم فکر میکردن اصلا تقلب نشده . زهی خیال باطل :))))))))

بعد تا برگه ها رو صحیح میکردن و ما رو گروه بندی میکردن دوباره بدون اجازه اقای مسئول و مسئولیت پذیر رفتیم بیرون و تا شروع مرحله ی گروهی نیومدیم تو . مرحله گروهی شروع شد و اسما رو داشتن میخوندن . من افتادم گروه شماره ی 12 ( مبینا ، لیلی و فادیا ).

شش تا سوال بود که دونه دونه میدادن انجام بدیم ف خداروشکر تو کارای گروهی هیچ مشکلی نداشتیم و از بخت و اقبال من امتحان انفرادیم رو هم خوب دادم . بعد از تموم شدن این ها یه مرحله ی دیگه مونده بود که باید تو حیاط برگذار شروع میشد . یه صفحه ده در پنج بود که از یک تا پنجاه شماره گذاری شده بود و باید هر گروه رو اعداد اول یپریدیم ( البته خواهران و برادران باز هم جدا بود .) گروه ها همه انجام دادن و دوباره برگشتیم سالن غذا خوری تا ناهار بخوریم ، ناهار جوجه بود . بعد ناهار مراسم اختتامیه و تجلیل از نفرات برتر بود . مراسم رو گرفتن و هممون پیش هم نشستیم . من نفر چهار ازمون انفرادی و گروهی هم چهارم شدیم :))

بعد ازمون سوال پرسیدن به این مسابقه از صد چند میدید . لیلی (هم گروهی من ) گفت صفر و حال مرد مسئول و مسئولیت پذیر رو گرفت .

جشن تموم شد .

همه رفته بودن و فقط بچه های منطقه ی ما مونده بودن چون مسئول مسئولیت پذیر ما رو جاگذاشته بود !( اخه از بس مسئولیت پذیره ) منم که به شدت عصبانی شده بودم رفتم به یه اقایی گقتم ببخشید مسئول منطقه ی ما کجاس

گفت(با یه لبخن که مثلا خرم کنه ) : دخترم ما هممون مسئول شماییم

( حرصمو در اورد )

گفتم ( با عصبانیت و صدای بلند ) : میدونم همتون مسئولین و مسئولیت پذیر و لی بنده الان مسئول منطقه امون رو میخوام . کلی بد و بیراه دیگه گفتم که جاش نیست بگم ،  بیچاره مرده با رنگی پریده فقط نگام میکرد و از محوطه ی اونجا رفت بیرون ، خلاصه با یه اژانس رسیدیم در اموزش و پرورش و اولیا اومدن بردن مارو .


من دلم تنگه بوی بارونه .! مسئولیت ,مسئول ,پذیر ,مسابقه ,خلاصه ,منطقه ,مسئولیت پذیر ,اقای خانی ,بدون اجازه ,مسئول منطقه ,سالن خواهران منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش شهروندی و طرح شهردار مدرسه سایت ادبی شهید رابع استهبان در مسیر ناکجاآباد بهداشت طرفداران بهزاد تی اف دانلود برنامه اندروید کلبه عاشقانه حضور پررنگ شما شبهای رباعی-رجبعلی نیسی