جلوی در ایستاده بودم و آمدنشان را تماشا می‌کردم ، دست هم را نگرفته بودند اما لبخندشان از دور مشخص بود ، دلم می‌خواست جور دیگری ببینمشان : "دست در دست و دوشا دوش ."

آمدند ، کفش‌هایشان را در آورند و وارد خانه شدند . 

زن ، کفش‌هایش را آنطرف جفت کرد و مرد  کمی دورتر ، دلم می‌خواست اتفاق دیگری می افتاد : "کفش‌هایشان را کنار هم جفت می‌کردند ."

فکرِ مشغولم را برداشتم و یک گوشه نشستم ، با خودم گفتم : از نگاه هر آدمی عشق تعاریف خاص خودش را دارد. شاید دست در دست و دوشا دوش راه رفتن یا جفت کردن کفش‌ها کنارهم یا اصلا هر اتفاق کوچک دیگری بنظر خیلی‌ها آنقدر مهم نباشد، اما من می‌گویم توی دنیای عشق نباید هیچ چیز را دست کم گرفت !

عشق نشانه‌های عجیبی دارد و عاشق بودن نکته‌های ظریفی ، که اگر نادیده گرفته شوند بلای "عادی شدن" می‌افتد به جان زندگی آدم !

 نباید از کنار نشانه ها ساده بگذریم ، نباید بگذاریم عشقمان زود رنگ کهنگی به خود بگیرد و قدیمی شود .

مثلا هیچ‌وقت کفش‌هایت را دور از کفش‌های من جفت نکن و تنهایم نگذار !

آخر می‌دانی ، من فکر می‌کنم " آدم اگر عاشق باشد ، کفش‌های معشوقه‌اش را هم تنها نمی‌گذارد چه برسد به خودش را ."

 

بیا با همه فرق داشته باشیم و از کنار نشانه‌ها ساده نگذریم .

 

 

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

لحظات شاد。^‿^。 جوانان حزب موتلفه قزوین آنلاین سایت دیتاپردازش | باما بروز باشید آموزش دیجیتال مارکتینگ بیمه ها ارزانی