نزدیک به 10تا مرد عرب توی سالن جمع شده بودنداون 4 تا دختر هم درست مثل من لباس پوشیده بودند ولی رنگ بندی لباسشون با من فرق داشت
واحده بازومو گرفت و منو برد سمتشونکنارشون ایستادمردیف تو یه خط ایستاده بودیم
سرمو بلند کردم و نگاهی به اطرافم انداختم5 نفر روی صندلی درست روبه روی ما نشسته بودند4 نفر مرد عرب که سرتا پا لباس عربی به تن داشتندو اون یکی مرد همهمون کسی بود که جلوی پله ها بهش خورده بودماقای شاهد
شیخ هم بالا نشسته بودنگاهش رنگ رضایت داشتسرخوش می خندید
به زبان عربی یه چیزایی گفت شاهد از جاش بلند شدرو به شیخ چند کلمه عربی حرف زدبعد هم به طرف ما اومد
واحده کنارم ایستاده بودزیر لب گفتم :چی میگن؟!می خوان چکار کنن؟!
چیزی نگفت

 

دانلود با فرکت Pdf

 

 دانلود فصل اول


علمی خبری عربی ,بودند منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بهترین سایت احله ریتال Adelinahbaads6 Strona تیکه های باحال آرایه های بی ادبی mtina غمخورک...