با سلام خدمت مافوق بزرگوار جناب سرهنگ طلابی عزیز من از بی خبری بسیار ناراحت بودم و چون  نگران حسین نیز بودم واقعا روزهای سختی بر من گذشت و طبق گفته حسین که دیدم هیچ مبلغی به او داده نشده بسیار ناراحت شدم زیرا که صبر ما و عقب افتادن از کار بابت همین معوقات بود و حاج آقای خادم و شما نیز تاکیید کرده بودید تا قبل از درست شدن آن ها نمی توانید با ما تماس داشته باشید و حقیر میخواستم با وضعیت روانی و جسمانی بهتری وارد سازمان گردم جناب سرهنگ من از لحاظ خانواده پدری از زمان ورشکستگی پدرم به بعد یتیم شدیم و درست است نحمد صبوری از لحاظ مالی به مدت 5 سال بیشتر به بنده ماهیانه 300تومان میداد اما وقتی بنده برای دست بوسی عموی بزرگم که تنها فامیل من در اهواز به شمار میرفت جواب سلام مرا نیز در اکثر موارد نمیداد و من خبر دار شدم که شرکت نفت برای بار دوم حق قرار داد اورا نداده و آرزویم این بود که بتوانم کاری برای او انجام داده و با پولی که شرکت نفت به او بدهکار است تمام دردهای نگفته پدر و مادرم که اوایل انقلاب شما با خانواده خود و زنت هر سال کل تابستان را در مشهد بودید و برای سفر به روستای پدری 12نفره سوار فورد موستانگ سال پدرم میشدید و کل سوغاتت یک صابون لوکس و کیسه برگ های کنار خانه تان بود همان زمان نیز درشتگویی میکردین و وقتی که می خواستی کارگاه تراشکاری خود را بزنی پدرم مقداری که خود داشت و با اعتباری که داشت 60هزار تومان در اول جنگ برایت به صورت قرض الحسنه فرستاد که کم از 600میلیون حال نمیاورد اما پدرم به مادرم میگفت اندر اندر است زیرا نگاه کن این دو همیشه با هم دعوا دارند و پیش ما از هم بد می گویند و ما فقط شنونده ایم اما در هر مراسمی بچه های من برادر زاده های آنان نیستن در صورتی که تو نیز دختر عموی آنها هستی و پدرت نقش پدر را در زندگی آنها بازی کرد شما خود فیلم های زمان زنده بودن شهید حسین صبوری را ببینید از زن عمویش می گوید اما از عمویش نه در صورتی که پدر مادر که روحش شاد باشد انسان بداهلاقی بود و همسر اولش اجازه نفس کشیدن بی اذن او را نداشت و بعد پسرش زنگ میزند و میگوید فرض کن 7 سال زندان بودی برو دنبال حرفه ای و هنری من بارها نگفتم اینگونه حرف نزن برایت باعث دردسر میشود در صورتی که من جلوی هر کسی درباره نظام و عقاید سخن گفته باشم جلوی این فرد حرفی نزدم زیرا از ابتدا شک داشتم که او در سازمان است زیرا حرفهای او معمولا بوی خون میداد و من اجتناب میکردم از مصاحبت با او داستان مفصلی دارد که حتما باید گفته شود جناب سرهنگ لطفا روزی که فراق خاطر داشتید خبر دهید تا خدمت رسیده و داستان هایی رو به شما گویم که غیر از شخص گوینده و من شما سومین نفری باشید که این حرف ها را شنیده باشید زیرا اگر وه من 5 نفر دوست داشته باشم بیش از صدبرابر آن دشمن از روی حسادت دارم و در تعجبم که این حال من که دیگر حسد ورزیدن ندارد با سپاس از شنیدن حرفهایم در صورت دیدن بلافاصله پاک شود یا اسکرین شات گرفته و پست را از حالت نمایش در آورید و در صورت وقت دلشتن اسکرین شات را بخوانید من از انتظار زیاد خسته نمیشدم هر چند برایم سخت است جناب سرهنگ اما چیزی که خون مرا به جوش آورده و مرا چون جنازه ای میسازد همین موضوع بی اطلاع بودن است واقعا حسین اگر آنشب تماس نمیگرفت ما فردا صبحش عازم بجنورد می شدیم.

با  تشکر فراوان امیدوارم شما و جناب خادم رابطه تان را با حقیر قطع نکنید زیرا واقعا احساس غریبی و تنهایی خواهم داشت با سپاس مهدی رحمانی


mashhad جناب ,پدرم ,حسین ,سرهنگ ,صورت ,صورتی ,جناب سرهنگ ,بسیار ناراحت منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پروانگی طراحی سایت و سئو با هوشمند وردپرس تبادل لینک 5040 هر روز بیا صبا خودرو آشپزی در خانه وبسایت تخصصی مهندسی عمران | آقای عمران هر چی که بخوای شعبانی