پاییز درد مزمن ای است که از بهار مانده است و تابستان با همه گرمی اش التیامش نبخشیده است و اکنون سر باز کرده است تا بشکند سکوت را و فریاد زند غم‌های دلِ تنگ را شاید بشنوند در انتهای رویش و آغاز ریزش و افول سرسبزی و آغاز زردی و سرخی برگ ریزان هر صدای خش خشی فریادی است از عمق جان از درد پنهانی که در دلها مانده است دلهایی که زیر قدم‌های بی مهری های آدمهای بی درد افتاده اند . ۱۴۰۲.۰۶.۲۸. ۲۱:۵۴. "یسار" مانده ,بهار مانده منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود تحقیق ارزانی در فراق یک عالم ربانی ایران کلید بزرگترین وب عاشقانه آی لاو Zoeycj9jt site TAFRIHOSHADI20 شعر عاشقانه عسکر منصوری