خب خب خب. یک عاااالمه حرف دارم. رفتم و برگشتم. تو همین زمان کوتاه کلی اتفاق تجربه کردم. همیشه قبل سفر یه حس بد دارم. انگار یک چیزی در من با رفتن مقاومت میکنه. شاید به خاطر بعضی تجربهها در گذشته باشه. مثلا وسواسی بودن مادرم و اینکه هر سفری میرفتیم دوبرابر مردم باید وقتمون تلف میشد. بعضی جاها کاملا خوب بود تمیزی رو رعایت کردن اما یه جاهایی تمیزی تو اولویت نبود، یا زیادهروی میشد و ما همیشه حرص میخوردیم. منبع
درباره این سایت